زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شادی برای کودکان» ثبت شده است

 مدت مدیدیست که کتابی به پایان نرسانده ام و متنی ننوشته ام البته دلایل متعددی دارد که یکی از آنها خراب شدن لپتاپم بود ودلیل دیگر این بود که چکیده حرف هایی را که دلم میخواست در اینجا بزنم را در توییتر و استوری اینستا منتشر میکردم ، القصه...

در هر حال دیگر جایی برای نوشتن نقد کتاب هایی که خوانده ام نداشتم و با تمام کردن کتاب هری پاتر و سنگ جادو توفیقی پدید آمد تا مجدد با وبلاگ آشتی کنم. کتاب های کافه کتاب را در دست مطالعه دارم و به زودی تعداد بیشتری را به پایان میرسانم و نقدشان را می نویسم.


هری پاتر و سنگ جادو نوشته جی کی رولینگ

نویسنده : جی کی رولینگ

ترجمه: سعید کبریایی

چاپ هفتم

بعد از تماشای چندین و چند باره فیلم ها و بعد از فاصله نسبتا طولانی که با کتاب های هری پاتر ایجاد شده بود تصمیم گرفتم مجددا به دنیای کودکی بازگردم و مجموعه هری پاتر را یک بار دیگر بخوانم. همزمان برای چند دهمین بار مجموعه فیلم ها را نیز از ابتدا دیدم. مطالعه همزمان کتاب و دیدن فیلم این حس جالب را به آدم میدهد که فکر کنی از بقیه کسانی که همراه تو نشسته و فیلم را می بینند بیشتر میدانی. از همان دقایق اول که میدانی شوهر خاله هری در کار فروش دریل است تا آن انتها که بینندگان فیلم سالن معجون ها و سالن غول را قبل از رسیدن به سنگ جادو در فیلم نمی بینند و فقط تو از آنها اطلاع داری. تنها موردی هم که در کتاب ذهنم نمیتواند قبول کند این مورد است که پرفسور کوییرل در کافه پاتیل درزدار با هری پاتر دست میدهد اما در انتهای فیلم متوجه می شویم که پرفسور کوییرل بنا به طلسم عشق قادر به لمس هری نیست. که البته در فیلم کوییرل در پاتیل درزدار با هری دست نمی دهد و این مشکل حل می شود.

فارغ از بعد داستانی کتاب در ابعاد هنری قضیه هم هری پاتر یک اعجوبه است. کتاب های علمی تخیلی که سال ها پیش نگاشته شده عمر خود را از دست می دهند. و مطالعه آن ها برای انسان قرن 21 کسل کننده می آید اما دنیای جادو گری که رولینگ خلق کرده هیچ گاه پیر نمی شود و اگر به جای تاریخ های ذکر شده در کتاب به تاریخ های تازه تری اشاره می شد هیچ تغییری در داستان ها به وجود نمی آید.

رولینگ ژول ورن می شود

ژول ورن وقتی رمان های علمی و تخیلی اش را می نوشت اجازه می داد ذهنش پرواز کند و به بالاترین فاصله ها و عمیق ترین دریا ها برود سال ها بعد تکنولوژی های عنوان شده در کتاب های ژول ورن اختراع شد و باعث شد او را یک نویسنده پیشگو بنامند.

رولینگ هم وقتی 20 سال پیش در ایستگاه قطار ایده هری پاتر به ذهنش آمد احتمالا پیش بینی نمی کرد روزنامه های اینترنتی به وجود بیاید که عکس هایشان با گیف ذخیره شده اند و تکان میخورند. احتمالا نمیدانست اپل قاب عکس جدید خود را عرضه میکند که در آن عکس های تکان میخورند و برای هری پاتر های قرن 21 دست تکان میدهند. و صد ها احتمال دیگر... به راستی زندگی امروزی ما چیزی از جادو کم ندارد. نقل به مضمون یکی از توییت های جی کی رولینگ این بود که جادوی واقعی نه ورد ها و طلسم های پیچیده است و نه لباس ها و ابزار های عجیب، چیزی که جادو میکند چیزی که به راستی کیمیاست و چیزی که باعث تسخیر بقیه می شود عبارت است از عشق و محبت که در کتاب یک هم دامبلدور به هری میگوید که عشق بالاترین جادو هاست تنها جادویی که ولدومورت نمی تواند از آن سر در بیاورد.

هری پاتر و فرزند نفرین شده

هشتمین کتاب از سری هری پاتر آمد هری پاتر و فرزند نفرین شده. اسم جی کی رولینگ هم با فونتی بزرگ زیر نام کتاب آمده است اما کمی که نزدیکتر بروید متوجه می شوید نوشته : بر اساس رمانی از جی کی رولینگ نه نویسنده این رمان رولینگ نیست چیزی که بیشتر افراد حتی بعد از خواندن کتاب هم متوجه آن نشده اند. داستان روایتگر سال ها پس نابودی لرد سیاه است و با پرش هایی که به هفت کتاب اصلی دارد سعی میکند ابعاد جدیدی را به داستان اصلی اضافه کند. من خودم این کتاب رو بلافاصله که متوجه شدم نویسنده هاش جان تیفانی و جک درن هستن هیچ رغبتی به مطالعه اش نداشتم از دوستانی هم که این کتاب رو مطالعه کردن توصیه شده که این کتاب رو نخونم. نقل قول بی گناه





پ.ن: فوت دکتر مریم میرزاخانی دانشمند ریاضی دان نخبه ایرانی بسیار مایه تاسف بود. ایشان را از مجلات دانستنی ها شناختم وقتی که شکایت میکرد از نبود کوچکترین حمایت های دیپلماتیک برای وقتی که میخاست پسرش تابعیت ایرانی داشته باشد.

اما دو نکته مهم دکتر میرزاخانی یک چهره الهام بخش برای کودکان ایرانی استکه در فضای بعد از انقلاب و جنگ توانست رشد کند و به بالاترین مراتب علمی برسد. بخصوص که این دوره برای دختران سرزمینم بسیار سخت تر می گذشت. اما درسی که از زندگی دکتر میرزاخانی میتوانم بگیرم این است که لازم نیست برای خودم چالش درست کنم چالش هایی که وجودم را ضایع می کند و عمرم را هدر کافیست هدفی انتخاب کنم و در آن راه به بشریت خدمت کنم. در عین تواضع و فروتنی . بدون هیچ دشمنی برایش آرامش میطلبم

۰ نظر ۲۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۳
سعید اصلانی

اهورا، یهوه، الله ای برهما ویشنو، جاویدان مسیحم

هزاران نام باشد بهر تو یکتا خداوندم

همو که گِل سرشت و عشق را در آن بیافروخت
ندانست آدمی گل را لجن کرد
آسمان سوخت
ندانست آدمی دل را به دیناری  هدر کرد
ندانست آدمی صد فرقه شد بهر خدای واحدش اقلیم ها سوخت
خدایا ما به نام نامیت صد فرقه گشتیم 
نیمدانی گذشتیم از تمام فطرت و آرامش و 
دل را شکستیم
به نامت جنگ ها آغاز کردیم از برایت کشته ها را پشته کردیم
به آرامی نگاهی کردی و گفتی 
که انسان بس جهول است و
که انسان تا ابد در کشتی خسران به رود است و
صدای طبل های جنگ گوش خلق را کر کرده دیگر کس صدایت را نمیداند
در این پیکار خونین
ناگهان دست خدا آمد به فریاد
خدا نه ارتشی را کرد فانی 
نه طوفانی گشود در دشت آنی
نه دستی بست و نه بستی زبانی
خدا آرام دستش را گشود و کودکی لبخند زد
دنیا دگرگون شد
خدا عشق درون بندگانش را بر انگیزاند
بیامد دین نو
شادی برای کودکان
این کودکان رنج دیده
جنگ دیده
خسته و سختی کشیده
خدا فرمود
رمز صلح این است در دنیا
برای کودکان لبخند
برای کودکان؛ فردا


۱ نظر ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۰۵:۳۳
سین الف

این مقاله پیرو اندیشه ایست که مدتی است در اطرافم و با محوریت افرادی خاص شیوع یافته و هر چند پایه های سستی دارد اما بنا به مقبولیت اشاعه دهندگان آن دچار مشروعیت نسبی شده است.

نکته اول در این مقال این که هیج گونه تزی برای این اندیشه در تاریخ ارائه نشده که نشانگر اهداف و ریز مسائل آن باشد تا بتوان برای آن آنتی تز نوشت و هر آنجه که در این مطلب می آید نقدی است جامعه شناسانه و مبتنی بر نقد عملی این تفکر که ضعیف باید از بین برود.

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۱
سعید اصلانی

تو یه مهمونی بازی بچه ها توجهم رو جلب کرد یه گوشه ای که حواس هیشکی بهشون نباشه همه بچه ها چهار دستو پا رو زمین راه میرفتن و یکیشون که ظاهرا مزرعه دارشون بود بهشون دستور میداد. بازنجیر های خیالی میبستشون یه گوشه و حیوانات خاطی رو با بند طنابی که دستش بود میزد و علنا بهشون زور میگفت.

بچه ها که عمیقا در نقش هاشون فرو رفته بودن بند های تخیلی رو باور کرده بودن تکون نمیخوردن و حتی ضربات واقعی شلاق رو مثل یه حیوان تحمل میکردن. اگر هم یکیشون فرار میکرد مزرعه دار به بقیه دستور میداد تنبیهش کنن و یقیه میریختن سرش.

آروم وارد بازیشون شدم 

سلام من جادو گر سرزمین پریونم.

رفتم به سمت حیوانات مزرعه:

میخام با نیروی جادوییم شمارو تبدیل به شیر کنم. اجی مجی لا ترجی حالا همتون شیر های خطر ناکی هستید، حمله کنید صاحب مزرعه رو بخورید.

نقشه ام گرفته بود.

صاحب مزرعه گریان پیش مامانش رفت در حالیکه همه جاش جای گاز بود.

با خودم فکر میکردم من که نه سلاحی بهشون دادم و نه توازن فیزیکی رو بهم زدم اونا همون بچه ها بودن و شاید اگه من چیزی نمیگفتم تا ساعت ها نقش گاو و اسب رو بازی میکردن اما من سعی کردم اون ها رو متوجه نیروهای درونی شون بکنم اونها همونطور که تواناییش رو دارن که اسب بشن تواناییش رو دارن که شیر بشن پس چرا نمی شن.

کمی فکر میکنم یک بار دیگه جمله رو تکرار میکنم با تغییر ضمایر:

ما که تواناییش رو داریم شیر بشیم چرا همش نقش گاو رو تو رندگی اجتماعی مون بازی میکنیم

کاش جادوگر درونمون بیاد و بهمون بگه که دیگه گاو و اسب بودن بسه از امروز تو شیری

اجی مجی لا ترجی

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۱
سعید اصلانی

خودکشی آخرین راه حل یک موجود جاودان پسند است. آنجاییکه در حالت عادی دوست می دارد تا ابد زنده بماند و یک آن از این رویا باز می ماند.

مهرشاد چندمین نوجوانی است که در یکی دوهفته گذشته خبر حلق آویز شدنش را شنیدم. یک خود کشی عجیب...

روز قبل از حادثه شاد و سر حال والیبال بازی میکند و بعد از بازی دوستانش را برای مراسم تشییع جنازه اش دعوت میکند. خانواده شان نسبتا مرفه است. تا این لحظه دلیل قانع کننده ای برای مرگش وجود ندارد.

هاوری پسر اشنویه ای هم تقریبا به مرگی مشابه دو هفته پیش در گذشت. در این مورد یکی از همسایه ها میگفت مادرش در شیون هایش گفته بود هاروی روز آخر تهدید کرده بود اگر پولی که مدرسه میخواهد را به او ندهند خود کشی خواهد کرد.

ماجرا چیست؟ نوجوانی یکی از مهمترین دوره های زندگی آدمیست ناگهان کودکی تمام می شود و بزرگسالی آغاز مانند یک مانور تمام عیار جنگی همه احساسات بزرگسالانه بر انسان هجوم می آورند غرور عشق عصبانیت همزاد پنداری و غیره با این احساسات بزرگسالانه و با آن مغز که تازه رخت کودکی از خود گشوده پتانسیل هر خطری را دارد. حال وقتی یک عامل انگیزشی به ماجرا اضافه می شود. مثلا مسئولی در مدرسه عامل انگیزشی می شود تا غرور نوجوان را خدشه دار کند. دختر و پسری کم سن سال در فضا های مجازی عشق و شکست عشقی را تجربه میکنند. مشکلات اقتصادی و اجتماعی منجر به بروز عصبیت در نوجوان بشود یا طبق اخبار کوچک و بزرگ شبکه های اجتماعی با انسان های دیگر احساس همزاد پنداری کند. موارد دیگر را باید مورد ارزیابی قرار داد و سعی در بهبود آن کرد. اما آنچه در این مقال می آید. نقش فعال رسانه ها در بروز اپیدمی های اجتماعی است. دلیل این که در تیتر این مطلب به جای اپیدمی خودکشی نوجوانان از واژه اپیدمی اسمشو نبر استفاده شده یک اعتراض است  به پوشش رسانه ها از مطالب شبه خبر...

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۷
سعید اصلانی