بالاخره رسید روزی که ما هم از این لباسا تنمون کنیم
و در مقام یک مهندس سوگند یاد کنیم که:
در مقام یک مهندس سوگند یاد میکنم که دانش و توانایی خود را در راه بهبود زندگی بشری مصروف داشته و در این راه مقدس سستی و رخوت در من راه نیابد.
سوگند یاد می کنم که از علم خویش جز در راه مشروع و شرافتمندانه استفاده ننموده زندگی و پیشه خود را با قوانین عالی بشریت منطبق سازم .
سوگند یاد میکنم که خدمت را بر درآمد.افتخار و آبروی حرفه ای ام را بر نفع شخصی ارجح داشته و منافع مردم را برتر از همه تمایلات خویش قرار دهم.
با تواضع و خشوع از خداوند مهربان برای انجام تعهدات اخلاقیم توفیق خواسته و با ایمان به آنها به شرافتم سوگند یاد میکنم.
و چقدر زیبا بود وقتی اشک ها و لبخند هایی که در انتهای مراسم روز فارغ التحصیلی به هم می آمیزد و دوستانی که سالها با آن ها روزگار گذراندیم. آروزی بهترین ها را برایشان دارم امید که خبر های خوشی از آنها بشنوم و امید که هر آینه نامشان را بر بلندی های موفقیت ببینم.
ممنونم از سیامک، علی، مهدی وبقیه دوستانم که کیلومتر ها راه رو برای شرکت در جشن فارغ التحصیلی من و بقیه دوستاشون اومدن.
غروب روز هفدهم خرداد روز جشن فارغ التحصیلی و من و مهدی شجاعی عزیز که از تبریز به جشنمون اومده بود خیره به آفتاب
عموما در ایران دانشجو جماعت به استادی که نمره بدهد میگویند خوب به استادی که نمره ندهد میگویند بد.
البته قطعا ملاک های زیاد دیگری هستند اما خلاصه همه ملاک ها همین می شود. در آلبوم خاطراتم به این عکس برخوردم مربوط به روز های اعتراضات در دانشگاه که یکی از اساتید کلاسش را روی چمن ها برگزار کرد (البته یه دور همی بود تا کلاس)
این عکس تقدیم استاد کبیری و های بای های اون روزش