زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۴۸ مطلب با موضوع «رسانه(کتاب و نشریات و فیلم)» ثبت شده است

خودکشی آخرین راه حل یک موجود جاودان پسند است. آنجاییکه در حالت عادی دوست می دارد تا ابد زنده بماند و یک آن از این رویا باز می ماند.

مهرشاد چندمین نوجوانی است که در یکی دوهفته گذشته خبر حلق آویز شدنش را شنیدم. یک خود کشی عجیب...

روز قبل از حادثه شاد و سر حال والیبال بازی میکند و بعد از بازی دوستانش را برای مراسم تشییع جنازه اش دعوت میکند. خانواده شان نسبتا مرفه است. تا این لحظه دلیل قانع کننده ای برای مرگش وجود ندارد.

هاوری پسر اشنویه ای هم تقریبا به مرگی مشابه دو هفته پیش در گذشت. در این مورد یکی از همسایه ها میگفت مادرش در شیون هایش گفته بود هاروی روز آخر تهدید کرده بود اگر پولی که مدرسه میخواهد را به او ندهند خود کشی خواهد کرد.

ماجرا چیست؟ نوجوانی یکی از مهمترین دوره های زندگی آدمیست ناگهان کودکی تمام می شود و بزرگسالی آغاز مانند یک مانور تمام عیار جنگی همه احساسات بزرگسالانه بر انسان هجوم می آورند غرور عشق عصبانیت همزاد پنداری و غیره با این احساسات بزرگسالانه و با آن مغز که تازه رخت کودکی از خود گشوده پتانسیل هر خطری را دارد. حال وقتی یک عامل انگیزشی به ماجرا اضافه می شود. مثلا مسئولی در مدرسه عامل انگیزشی می شود تا غرور نوجوان را خدشه دار کند. دختر و پسری کم سن سال در فضا های مجازی عشق و شکست عشقی را تجربه میکنند. مشکلات اقتصادی و اجتماعی منجر به بروز عصبیت در نوجوان بشود یا طبق اخبار کوچک و بزرگ شبکه های اجتماعی با انسان های دیگر احساس همزاد پنداری کند. موارد دیگر را باید مورد ارزیابی قرار داد و سعی در بهبود آن کرد. اما آنچه در این مقال می آید. نقش فعال رسانه ها در بروز اپیدمی های اجتماعی است. دلیل این که در تیتر این مطلب به جای اپیدمی خودکشی نوجوانان از واژه اپیدمی اسمشو نبر استفاده شده یک اعتراض است  به پوشش رسانه ها از مطالب شبه خبر...

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۷
سعید اصلانی

خانم انصاری را می شناختم حقیقتا در این حد می دانستم که با هزینه شخصی به فضا سفر کرده.سختیاین کار برای منی که مدتها با کیهان شناسی اجین بودم روشن بود. میدانستم که این فقط ثروت نیست که او را به یک توریسم فضایی کشانده چرا که شاهزاده های سعودی هم که ثروتشان شاید صد ها برابر انوشه بوده نیز فقط توانسته بودند پرواز های کوچکی با شاتل انجام دهند.

اولین بار که این کتاب را دیدم زمانی بود که سری به کتاب های فرشید در خانه شان زده بودیم. مقدمه کتاب را مطالعه کردم و کمی هم فرشید در باره آن توضیح داد. با شناختی که از فرشید دارم و میدانم هیچ چیز بیهوده ای را توصیه نمیکند قرار شد که کتاب را از او امانت بگیرم و مطالعه کنم. اما بنا به ضرب المثل معروف "نادان کسی است که کتاب را به دیگری امانت دهد و نادانتر از او کسی است که آن را پس بدهد." هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. تا اینکه امسال در نمایشگاه کتاب تبریز بی هدف  راه میرفتم و کتاب ها را تماشا میکردم. بر خلاف مجتبی که کلی کتاب مختلف و در زمینه های مختلف خرید. من فقط دو کتاب از آن نمایشگاه خریدم یکی داستان بینوایان ویکتور هوگو به زبان اصلی(فرانسوی) و دیگری کتاب رویای من انوشه انصاری.

کتاب های کمی هستند که من در فاصله کمتر از 20 روز از خریدشان کلشان را خوانده باشم چون همیشه به ته صف مطالعه می روند و مانند کتاب هایی مانند مولانا پیامبر عشق و نبرد من و هفت عادت مردمان موثر که شاید بیش از چندین ماه هستند که در صف هستند اما هر بار کتاب های جدید و جذابی مانند رویای من سهم آنها را می خورند. رویای من از آن دسته کتاب هایی است که در این مدت که کار های بنیاد و انجمن با هم تلاقی کرده. هر فرصتی یافتم از مطالعه آن کوتاهی نکردم. ابتدا از اینجا شروع میکنم که بر خلاف اینکه زندگی نامه است من آن را در سری کتاب های بیوگرافی قرار نخواهم داد و هچنین بر خلاف ظاهر فضایی آن در قسمت کتاب های نجومی هم سطر دریچه ای به سوی کیهان و غیره نیز قرار نخواهم داد بلکه آن را در کنار کتاب های رابرت کیوساکی و استفان آر.کاوی و هم ردیف کتاب های روانشناسی قرار میدهم زیرا در آن علاوه بر اینکه ریز به ریز یک سفر فضایی از آموزش ها تا فرود تشریح شده قسمت اعظمی از کتاب به این اختصاص یافته که رویا های انسان هر چقدر هم که بزرگ و دور از دسترس بنماید دست یافتنی است. دعوت میکنم متن زیر را که پشت جلد کتاب در همین زمینه چاپ شده را بخوانیم:

رویای من

این رویای من بود...

اگر چه روزی جسورانه و خیالی به نظر می رسید

ولی امروز به واقعیت پیوسته است.

اکنون زمین زیر پای من است و من

گردش آن را می بینم.

زمین با تمام مردمانش در سراسر قاره ها،

حتی هموطنان من در ایران زمین،

و این رویا با یک سفر آغاز شد و

با نیروی اراده و عشق ادامه یافت.

اکنون دیگر غیرممکن برای ما وجود ندارد.

فقط باید به رویا ها ایمان داشت

و با عزمی خلل ناپذیر

و یاری از نیروی بی بدیل عشق

گام برداشت.

بعد از خواندن این کتاب اما بیشتر شناختم انوشه را و اکنون او را مانند یک قهرمان میدانم نه به خاطر اینکه نخستین مسافر خصوصی فضا بود نه اینکه نخستین زن ایرانی و مسلمانی که خارج از جو زمین رفته و نه به خاطر اینکه یک میلیاردر خود ساخته است. هرچند برای هر کدام از این ها نیز شایستگی افتخار کردن را دارد. من به این خاطر به او افتخار میکنم که از محیطی که من و والدینم و همه دیگران در آن زندگی میکردند مانند همه افراد دیگر یک رویا کاشت اما از بقیه متمایز شد و برای درو کردن رویایش همه سختی های زندگی را به جان خرید. زندگی او در آن سال ها اگر به مراتب سخت تر و شکننده تر از ایرانیان دیگر نباشد یقینا مرفه تر و آرام تر از دیگران نبود. ماجرای ورشکستگی و مشکلات خانوادگی مشکلات ویزا و تنهایی و ... مشکلاتی بودند که ممکن بود هرکسی را از ادامه زندگی نا امید کند چه بماند که رویای سفر به فضا را در دل داشته باشد. او هرچند فرانسوی بلد بود اما در روز های اول اقامتش در آمریکا انگلیسی را اصلا بلد نبود و این برای یک نوجوان تنها مشکلی مضاعف بود که میتوانم درکش کنم. اما او باعث افتخار هر ایرانی هر علاقه مند به فضا و هرکسی که ارزش کارش را درک میکند است. امسال که او در آستانه 50 سالگی است و الگوی یک زن موفق آرزوی توفیقات بیشتر برایش.

کتابی که میخواندم مربوط به چاپ اول آن برای سال 1389 و مربوط به انتشارات شادان بود و قیمت آن 5500 تومان بود. در انتهای کتاب هم تصاویری از ماجرای کتاب چاپ شده بود.

در کنار خانم انوشه (رئیسیان) انصاری ، هومر هیکام نیز در تالیف آن نقش داشته و توسط الگا کیایی هم به فارسی برگردانده شده.

از نکات خاص این کتاب تاکید ناسیونالیستی خانم انصاری بر تابعیت ایرانی خود است که به نوبه خود نیاز به تقدیر دارد تا جایی که برای نصب پرچم ایران بر روی لباس فضا نوردی خود با مقامات ناسا و سازمان فضایی روسیه درگیر شد و در نهایت هم آن را پوشید.

از دیگر نکاتی که در کتاب به آن غبطه خوردم حس همکاری شگفت انگیز خانوادگی آن ها بود. این که یک شرکت تاسیس کنیم و اینکه چندین نفر از اعضای خانواده قبل از طلوع آفتاب برای موفقیت آن تلاش کنند تا ساعاتی از نیمه شب. و این که در سخت ترین لحظه ها پشتیبانت باشند چیزی کمتر از سفر به ISS نبود. چیزی که در ایران بسیار کم به چشم میخورد و بعضا حتی ممکن است در جهت منفی هم کار هایی انجام شود.

اگر فرصت کافی برای خواندن کل کتاب ندارید در مورد شعار لوگوی سفر فضایی انوشه کمی تامل کنید. انگار کل کتاب را خوانده اید.

تصور کن ، خود تغییر باش ، قوت قلب بده

+ با تشکر از برادر حمید راستی عزیز که این پست در معیت ایشان و در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز آپلود شد.

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۴
سعید اصلانی

کتاب دنیای سوفی سرگذشت حکمت و فلسفه در اروپا را به زبانی شیرین بیان میکند در حدود 100 صفحه اولش را فک کنم از همین ترجمه ی آقای کامشاد خوندم و بقیه اش را از ترجمه دکتر مهدی سمسار دکتر سمسار هرچند ترجمه اش ثقیل تر است اما به نظر تخصصی تر ترجمه کرده و برای کسی که بخاطر فلسفه این کتاب را میخواند ترجمه دکتر سمسار را پیشنهاد میکنم.

دانشجویانی که در دروس دانشگاهی خود کلیات فلسفه دارند مخصوصا اگر با کتاب دکتر دادبه میخواهند از فلسفه سر در بیاورند بهتراست قبل از آن این کتاب را مطالعه کنند.

افرادی که معتقدند اندیشه ی آن ها برترین اندیشه تاریخ بشریت است و کامل تر ازآن امکان ندارد یا به عبارت بهتر دچار دگماتیسم شده اند تحت هیچ شرایطی به این کتاب نزدیک نشوند.


قسمتی از اواخر کتاب:

«ما سیاره‌ای زنده‌ایم، ما کشتی بزرگی هستیم که در جهان کائنات بر گرد خورشیدی سوزان بادبان کشیده است؛ ولی هر کدام ما در عین حال نوعی کشتی حامل ژن بر پهنه گسترده زندگی هستیم. چنانچه این محموله را ایمن به بندر بعدی برسانیم، بیهوده نزیسته‌ایم.»


به زودی این کتاب رو تمام می کنم الان که دارم این متن را می نویسم در آغاز فصل سی و سوم کتاب هستم.

من ازشهید مطهری آموختم که هیچ کتابی رو یکبار نخوانم و در سری اولی که میخوانم فقط روخوانی کنم بنا بر این یادداشت برداری نکردم و امیدوارم آن قسمت هایی را که نفهمیدم رو  در سری دوم خوندنم بفهمم. سوالی در باره این کتاب بود در خدمتم.

نوشته شده در ششم فروردین 94
پس نوشت: گاردر با زیرکی مفاهیم ادراکی فلسفه مانند جهان های موازی و جهان ارواج و ابعاد دیگر ماده را در دل دروس تئوری گنجانده بطوری که شما در حین دروس تئوری ناگهان با یک دنیای دیگر از جهان اطراف سوفی آشنا می شوید این جهان تا قبل از اینکه برای شما شرح داده شود به شدت شما را گیح میکند دروس تئوری هم به گونه ای جذاب و در فضا های مختلف تعبیه شده که شما خسته نشوید. برای مثال دروس مربوط به قرون وسطی را در یک کلیسای متعلق به آن دوره و نیز دروس دوره باروک و قرن 18 را در فضای علمی به گونه ای شرح میدهد که گویا شما خود در آن فضا هستید.
۰ نظر ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۶
سعید اصلانی

مرضیه برومند را میشناختم. او در حال و هوای جنگ و پیرو سریال موفق مدرسه موشها شهر موشها یک را ساخته بود.
اما اینبار قرار بود او با استفاده از تکنولوژی های قوی تر شهر موشهای دو را بسازد. همان روز های اول که به اکران عمومی در آمد نزدیک یک ساعت اطراف سینما 29 بهمن چرخیدیم حتی وارد کوچه های تنگ پشت سینما هم شدیم اما اصلا جای پارک نبود بنا بر این شد که برویم و فرداروزی با اتوبوس بیاییم که نشد. حالا که این فیلم به دستم رسیده. میفهمم که اشتیاقم بی علت نبود.

موشهای مدرسه بزرگ شده اند و درگیر پیچ های زندگی اند. با اینکه خاطرات روز های جنگ را دارند و به خود غرور میکنند که روزگاری اسمشو نبر را شکست داده اند اما به شدت از او و حتی بردن اسمش میهراسند. اسمشو نبر و هر چیزی که منسوب به او باشد را دشمن خود می پندارند و حاضر نیستند از سر عقاید خود کوتاه بیایند.
کودکان گرچه تحت تربیت همان پدر مادر ها بوده اند اما به قضیه یه گونه ای دیگر نگاه میکنند آنها میگویند گرچه این کودک فرزند دشمن ما باشد اما کودک است و نیاز به محبت دارد. و تصمیم میگیرند جنگی را که والدینشان سال ها پیش انجام داده اند را تکرار کنند.و از بچه گربه دفاع کنند. و در نهایت اسمشو نبر در انفجاری از بین میرود و پیشول در شهر موشها می ماند. فارغ از اینکه در این بحث و مصداق های سیاسی و اجتماعی آن حق با کیست اما می توان حدس زد برومند نظر عشق مطلق را عرضه میکند. محبت کنید به کسانی که امروز به محبت شما نیاز دارند. اما حتی همان بچه های گروه سنی الف و ب که فیلم برای آنها ساخته شده!!! هم میدانند که گربه دشمن موشهاست به احتمال زیاد جواب این سوال را به شهر موشها ی 3 نگه داشته اند اما آنچه قطعا لازم بود در این فیلمنامه ضعیف و کلیشه ای به آن پرداخته شود این بود که چرا گربه ها میخاستند آن بچه گربه را بکشند.
سمبل گرایی در این فیلم سینمایی در حدی است که انسان را به یاد کتاب های جرج اورول به خصوص Animal Farm می اندازد. یکی دیگر از وجوه تمابز این فیلم وجود یک محیط نیمه اروپایی و اگر دقیق تر بخاهیم بگوییم یک لایه باز تر از جامعه ی کلیشه ای که ما اونو بیرون از خونه میبینیمهستش به گونه ای که در این جامعه کودکان در مدرسه موسیقی می آموزند و ساز می نوازند روابط دوستی های با جنس مخالف که در جامعه ما مذموم شمرده شده و جزو تابو ها در سینمای ایران به حساب می آید به گونه ای ظریف بین کودکان در کل فیلم جلب توجه میکند و سبک آرایش ها و لباس های فشن ما را به یاد جامعه خاصی می اندازد که به نظر می رسد چه خوب و چه بد به سمت آن حرکت میکنیم.
یکی دیگر از مشکلات فیلم که به آن اشاره شد مشکل جذب مخاطب بود.آیا این یک فیلم برای جذب نوستالوژیست های دهه شصت بود یا یک فیلم برای کودکان زیر10 سال.که اگر اینگونه باشد گمان می رود صحنه های لود و ترسناکی که توسط گربه ها ایجاد شده بود تاثیرات منفی در این رده از مخاطبین بگذارد
۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۷
سعید اصلانی

نبردی برای سواستوپول

با اینکه زبان فیلم روسی بود ولی به دیدنش می ارزید. فیلم در حال و هوای جنگ جهانی دوم قرار دارد. حصور زنان در ارتش سرخ شوروی و داستان یک اسنایپر زن روس که در فیلم همه سختی های زندگی او را نشان میدهد. اوج سختی هایش اما نبردیست که برای حفظ سواستوپول انجام داد. ساخته ی یک کارگدان بی نام نشان به نام سریه موتریکسکی

اما سواستوپول کجاست؟

سواستوپول منطقه ای در جنوبی ترین قسمت شبه جزیره کریمه در اوکراین است. در سال 1942 درگیری سختی بین نیرو های روس  و آلمان نازی در این مکان صورت گرفت و طی آن سواستوپول اشغال  و با خاک یکسان شد اما طی عملیات ارتش سرخ در در سال های پایانی جنگ 1994 سواستوپول به خاک شوروی بازگشت و مجددا احیا شد. به صورت رسمی نه جزو اوکراین است و نه و جزء روسیه 

در قرار داد های رسمی به صورت دوژور* یکی از شهر های اوکراین شناخته میشود اما بعد از آغاز بحران شبه جزیره کریمه به تصمیم مقامات محلی به روسیه پیوست و اکنون مدتیست در قراردادهای جهانی به صورت دفاکتو** شهری از روسیه شناخته می شود.

به نظر می رسد ساخته شدن این فیلم در سال 2015 نیز به همین خاطر بوده است. بعبارت دیگر روسیه با ساخت این فیلم می خواهد نشان دهد که این منطقه که ممکن است نشانه ای از تمام سرزمین های جدا شده از جماهیر متحده شوروی نیز باشد مانند خاک روسیه است و پیشینیان روس ها چقدر تلاش کرده اند تا این مناطق را حفظ کنند. 

آنچه در این فیلم خود نمایی میکند شور و احساسیت که سعی میکند بر مخاطب مستولی شود. و یکی از نقاطی که میتوان گفت اوج احساسات در این فیلم است شعری است که دختری کوچک در یک مهمانی  با  شور و هیجانی خاص ادا میکند و مورد تشویق حضار قرار میگیرد.

شخصیت اصلی فیلم دختری روس که نمادی از سرزمین مادری روسیه است گرچه همه ی اطرافیان خود را از دست می دهد و گرچه خودش به صورت بسیار شدید زخمی می شود اما نمی میرد و می ماند و یکی از صحنه های آخر فیلم نشان میدهد که داستان را برای نسل نوین روسیه تعریف میکند.

دوست داشتم آنرا با یک دوبله و یا لا اقل با یک زیر نویس تماشا می کردم. اما قطعا بیینده ای که حتی یک کلمه زبان روسی نمیداند هم میتواند به حد کافی از آن لذت ببرد.

*دوژور : در حقیقت در حقوق شناسایی حقیقی را گویند

**دفاکتو: در واقعیت آنچه اکنون جریان دارد(اغلب در سیاست شناسایی دفاکتو موقت است)

۰ نظر ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۵۰
سعید اصلانی

نیل برگر کارگردانی آمریکاییست که فیلم هایی عجیب می سازد. او هم یک نسبیت گراست. اولین فیلمی که از او دیدم شعبده باز بود که در آن از حقیقت تعریفی میدهد و در انتها به تماشا گر نشان میدهد همه دیدگاه های شما راجب حقایق فیلم نسبی بود و تقریبا هیچکدام از وقایعی که شما در این فیلم دیدید در جریان فیلم اتفاق نیفتاده.

 دومین فیلمی که از برگر دیدم فیلم بسیار زیبای Divergent  است. ترجمه های زیادی برای این واژه شده که من در میان آن ها متمایز را می پسندم. متمایز هم فیلمی است پاد آرمان گرایانه که در آن کل دنیا نابود شده و معدود تمدن های موجود هم باهم در حال جنگند در تمدن محوری فیلم که در شیکاگو جریان دارد سردمداران جامعه را به پنج گروه تقسیم کرده اند و قوانین سخت گیرانه ای به اجرا گذاشته اند در این میان هم به هر کدام از گروه ها به گونه ای تسلط دارند.

در این میان تنها متمایز ها (شما بخوانید نسبیت گرا ها) هستند که ذهنشان و جسمشان تحت سلطه هیچ کس نیست آنها در عین اینکه خود را وابسته به هیچ گروهی نمیدانند هیچ بعید نمیدانند که شخصی به چند گروه همزمان علاقه مند باشد. بلکه این برایشان طبیعی تر و بهتر است. با تعمیم این دید نسبی به جهان اطراف خودمان میبینیم افرادی را که وابسته به حزب ها جریان ها تفکر های سیاسی شغل ها و حتی ادیان مختلف شده اند و اصلا برایشان قابل قبول نیست که به طور نسبی به مجموعه شان نگاه شود و گفته شود که این قسمت ها از مجموعه تان بد است و این قسمت ها خوب. شاید خیلی ها تعجب کنند از تعدد علایق من در زمینه های مختلف نمونه اش را بخواهید همین پروفایلم را در این سایت بخانید.

یک رلاواتیست خوبی  و حقیقت را در هر جایی که ببیند بر میدارد و به نام ها و نشان ها وابسته نیست. حقیقت در دنیای ما آنقدر با باطل آمیخته شده که پیدا کردن آن کاری بسیار دشوار است. فلذا هر مقدار از آن را هر جا که ببینیمتاییدش میکنیم.

امروزه نسبیت را با انیشتین میشناسند واژه نسبیت در علم فیزیک هم دقیقا همان معنایی را میدهد که در همه علوم میدهد: با همه چیز باید به طور نسبی برخورد کرد تا به پاسخی نزدیک به حقیقت رسید.

نویسنده داستان متمایز خانم ورونیکا راف نیز که بنیان این داستان رلاواتیستی را نگاشته در مجموعه های دیگری نیز مانند نامحدود نسبیت گرایی را به زبان هنر بیان کرده است.

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۷
سعید اصلانی

در همین ایام امتحانات گاهی هم فرصت میشد که فیلمی ببینیم یکی از فیلم هایی که از نظرم جالب بود فیلم فراواقع گرایانه طلوع سرخ (red dawn) بود.

در این فیلم شخصیت اصلی که یکی ازافسران بازگشته از جنگ عراق است و در شهر نجف آموزش دیده باعث نجات آمریکا می شود. بدین صورت که با حمله گسترده  نیرو های کره شمالی و گرفتن شهر سیاتل در ایالت واشنگتن وی با ایجاد یک گروه چریکی شروع به ایجاد بینظمی انفجار و جنگ های نامنظم شهری میکند و  باعث می شود تا اندک اندک با گسترش این نوع جنگ ها پای مهاجمان کوتاه شود.

در این میان این تکه از نقد رو از سایت مشرق نیوز مستقیما برایتان میگذارم:

"از دیگر نقاط مهم فیلم حضور بازیگر اصلی زن با داشتن تمامی اِلمان های یک زن آنگلاساکسونی است. در سینمای استراتژیک، زن نمادی از سرزمین است که در زبان یونانی از آن با نام گایا به معنای محل کشت زار یاد می شود، از این جهت هر گونه تصرف به زن اصلی در فیلم و یا در خطر افتادن او به مثابه در خطر افتادن کشور و ملیت آن بازیگر است. اِریکا با داشتن مو هایی بلوند و داشتن چشمانی رنگی، به عنوان زنی که در خطر مهاجمان به کشور آمریکا است، باید توسط جوانان فیلم و دوست او، مَت نجات پیدا کند، به نحوی که در حین نجات دادن او حتی افرادی جانشان به خاطر او به خطر افتد.


فدا شدن برای نجات اریکا تفاوتی با از دست دادن جان در راه نجات کشور ندارد زیرا اریکا نمادکشور آمریکا است."

 نکته جالب این فیلم و دلیل فرا واقع گرایانه بودن آن این است که کشوری مانند کره شمالی در آن سطح وسیع به ایالات متحده حمله کرده این برای بیننده ایرانی شاید خنده دار هم باشد اما برای شهروند آمریکایی این قضیه متفاوت است.  برای او این فیلم نشانگر وجود یک عامل خطرناک در بیرون مرز هایش هست که ممکن است روزی به شهر آن ها حمله کند و آرامش خانواده شان را به هم بزند همچنین در این فیلم به نقش بسیج مردمی برای دفاع از شهر و دیار به خوبی نشان داده شده است.

توصیه من این است اگر فرصتش را دارید این فیلم را تماشا کنید در ضمن اگر فیلم خوب و مفیدی می شناسید آن را به من معرفی کنید.

۰ نظر ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۱۴
سعید اصلانی

نام کتاب ها: دریچه ای به سوی کیهان/ گنجینه کیهانی / انفجار بزرگ

نویسنده : لوسی هاوکینگ / استفن هاوکینگ

شروع که میکنی به خواندن همراه میشوی با جرج حالا تو خود جرجی با خانواده ای عجیب حامی محیط زیست که از ترس نابودی محیط زیست اجازه نمی دهند تا حتی از تلوزیون و کامپیوتر استفاده کنی به طور کاملا اتفاقی با همسایه تان که یک دانشمند حوزه نجوم است آشنا می شوی. اریک علاوه بر دخترش آنی و همسری که کمتر در داستان میبینیمش یک کامپیوترفوق العاده دارد که ازطریق آن می توان به نقاط مختلف فضا سفر کنیم و در زمان سیر کنیم. کافیست کمی هیجان به خرج بدهید تا در دل این داستان های تخیلی با ریز ترین مسائل علمی روز جهان آشنا شویم. از چیز هایی که درباره ماه نمیدانیم گرفته تا وضعیت رصد اسکنر اطلس در شتاب دهنده هادرون که ذرات هیگز را رصد میکنند. کتاب یک (دریچه ای به سوی کیهان) نسبت به دو و کتاب دو (گنجیه کیهانی) نسبت به سه (جرج انفجار بزرگ) ساده تر است اما کل قضیه برای کسانی که عاشق نجوم باشند پیچیده نیست.

لوسی هاوکینگ به همراه پدرش استفن هاوکینگ

البته جلد چهار هم در راه است شنیده ها حاکی از اونه که اسم این جلد قراره جرج و کد نشکن باشه  که البته گمان نکنم ترجمه شده و  فعلا وارد بازار ایران شده باشه.

از نکات جالب ترجمه تبدیل خوک گنده ی جرج به بره در جلد دوم است و دربعضی جا ها هم در حد سوتی که بره صورتی نوشته شده واقعا باعث تاسف است بعضی از اقدامات ممیزی کتاب

دو مورد دیگر که از ممیزی کتاب دیده بودم درجایی به نویسنده گفته بودند به جای عرق پیشانیش را پاک کرد بنویسد نوشیدنی پیشانی اش را پاک کرد و در جایی به عکس یک اسب گیر داده بودند بگذریم. اندر تاییدات علمی این کتاب همین بس که یکی از بزرگترین نوابغ جهان پروفسور استفن هاوکینگ آن را نگاشته و مابین صفحات یادداشتی هایی از دانشمندان طراز اول جهان به چاپ رسیده. یک نقدی که درایران به پروفسور استفن هاوکینگ وارد می شود در باره وضعیت مجهول ایمان وی به خداست.

من که خود علاقه مند به این شخصیت علمیم با گشت گذارهای فراوان نه توانستم تاییدیه ای بر ایمان وی بیابم و نه تکذیبیه ای. و اصلا این کار را در باره کسانی که علنا عقائدشان را منتشر نمیکنند (مانند پروفسور هاوکینگ) یک تفتیش عقاید به حساب می آید. من پروفسور هاوکینگ را دوست دارم بخاطر فعالیت شگفت انگیزش با نقصان بزرگش یعنی با اینکه اکنون فقط ماهیچه گونه اش حرکت میکند و سال هاست به سن بازنشستگی رسیده اما همچنان غرق در مطالعه است. جالب اینکه در بیست یک سالگی که این بیماری تشخیص داده شد به وی گفته شده بود که تنها چند سال زنده خواهد ماند...

با این همه ایشان در سخنرانی هایی به کرات گفته اند که علاقه ای ندارند به مردم بگویند به چه چیز ایمان داشته باشند اما به عنوان یک کیهان شناس حق دارند رد پای خدا را در دل پدیده ها دنبال کنند و در باره آن نظر بدهند.

در این کتاب هم مانند دنیای سوفی تاییداتی به داروینیسم و بیگ بنگ و فرگشت داده شده ولیکن در جاهایی نیز اشاراتی مثبت به قضیه خدا شده مانند جایی که یکی از دانشمندان در یادداشت های بین متن کتاب نوشته که جهان را خدایی ریاضیدان خلق نموده.

تحلیل نهایی من این است که هاوکینگ با خدا مشکلی ندارد و نمیخواهد او را رد یا تایید کند اما در حیطه های علوم دوست دارد مطالب را منطقا دنبال کند و به دنبال دست های خدا نگردد.

در کتاب های دینی بار ها خوانده ایم

 ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ............... به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

برای کسانی که دوست دارند پاسخ علم رو به این سوال دریابند پیشنهاد میشود این کتاب را بخانند.

برای کسانی که دوست دارند نجوم رو با سبکی جدید یاد بگیرند.

برای کسانی که دوست دارند کیهان شناسی را دنبال کنند.

و حتی افرادی که فکر میکنند راجب مطالب این کتاب اطلاعات کافی دارند پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونند چون حتما و حتما چیز هایی جدیدی یاد خواهند گرفت.

ایام بکام سعید اصلانی


۱ نظر ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵
سعید اصلانی