زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۴۸ مطلب با موضوع «رسانه(کتاب و نشریات و فیلم)» ثبت شده است

تیتر مطلب را که نوشتم یک ساعتی راجبش در سایت ها جستجو کردم. عموما موضوعاتی که هر دو جناح چپ و راست در ایران با لجبازی با آن برخورد می کند یکی دوتا نیست حال می خواهد شنیدن یک ربنا باشد یا به دست باد سپردن چند تار موی، آن هم خیلی یواشکی به راستی دغدغه ای که امروزه کشور با آن روبروست شنیده شدن یا شنیده نشدن صدای یک هنرمند دگر اندیش است؟

یک جوالدوز به راست ها!

محمد رضا شجریان استاد بلامنازع موسیقی معاصر ایران است. این جمله را زیر هیچ پسوند و لقب و سر مقاله و تیتر و شعاری نمیتوان پنهان کرد. قشر راست ایران باید بداند استاد شجریان و قسمتی از آثار او (طبیعتا قسمت کوچکی) جزو چیزی است که در همه کشور ها به آن فرهنگ شفاهی ملت می گویند و اگر بنا باشد با کنار زدن هنرمندان این مرز و بوم بخواهیم سیاست مطلوب خودمان را پیش ببریم فردا روز چیزی از فرهنگ شفاهیمان نخواهد ماند.

حوادث پس از انتخابات 88 هم در آن روز ها و حتی امروزه نیز آنقدر مه آلوده و ابهام برانگیز است که نمی توان کسی را به خاطر حمایت از تظاهرات چند میلیونی مردم در آن روز ها با الفاظ رکیکی چون دیاثت فرهنگی یاد نمود. 


یک سوزن به چپ ها!

محمد رضا شجریان اما به راستی کیست؟ چند نفر از کسانی که امروز آهنگ موبایل های خود را به خاطر اعتراض به صدا و سیما به ربنای استاد تغییر داده اند هم ردیفان استاد را میشناسند؟ نام چند اثر از شجریان را میدانید؟ آخرین باری که به قطعه ای کامل از شجریان گوش داده اید کی بوده؟ ربنای شجریان زیباست مانند ربنای سید علیرضا موسوی اما اگر شجریانی در کار نبود باز هم ملت همیشه در صحنه همینقدر مشتاق عاشقانه صدای موبایل های خود را از سید علیرضا موسوی به عاریت میگرفتند یا مانند جریان های لجبازانه دیگر مانند احراز اعلمیت آیت الله منتظری در اعتراضاتشان به سیاست جمهوری اسلامی تجلی می یافت و هزاران بلکه میلیون ها مقلد پیدا میکرد.

بحث اصلا بر سر صحت یا کذب انتقادات آیت الله منظری از سیستم بروکراسی قضایی و اداری جمهوری اسلامی نیست بلکه بحث بر سر این است که این ملت از کجا اعلمیت فقهی ایشان را از بین اعتراضات ایشان دریافت نمودند خدا میداند.

در طی برسی های چند روزه ام  که مانور رسانه ای در مورد ربنای شجریان و دعوا های روزنامه ای را برسی میکردم متوجه شدم که تعداد زیادی از رسانه هایی که تا پایش افتاده ضد دین هم بوده اند چطور شده که انقدر دلسوز استاد شجریان و نوای ربنای ملت مسلمان ایران شده اند.


نتیجه

لجبازی را یک طرفه نمی شود انجام داد. در واقع لجبازی مثل یک بازی پینگ پونگ است. وقتی رسانه های راست یک هنرمند وطنی را که صد ها افتخار داخلی و خارجی دارند انقد راحت به توپ می بندند فردا روزی اگر BBC از او تجلیل نکند تا حرص شما را در بیاورد باید تعجب کرد.

استاد شجریان محبوب است حالا دلیلش هر چه که میخاهد باشد. او محبوب است اما مقدس نیست این را هم راستی ها باید بدانند و هم چپی ها وبلاگ نقد شجریان متعلق به آقای طحانی مطالب عموما حوبی در مورد شجریان گذاشته است که پیشنهاد می شود مطالعه شود.


۴ نظر ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۷
سین الف

امروز تو ماشین باز یه فیلم دیگه دیدم هر چند یه ده دوازده سالی دیر اما خوب دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

کنستانتین داستان مردی به همین نام را نقل میکند که از کودکی درگیر نیروهای عجیب و غریبی میشود. صدا های خاصی میشنود و صحنه های هولناکی را تجربه میکند. او به خاطر یک خود کشی نا موفق که در جوانی انجام داده محکوم به جهنم است. در ادامه عمر اما میکوشد تا با فرستادن اجنه ای که قصد ورود به سطح انسان هارا دارد به جهنم ( جایگاه ابدی آنها) بلیط بهشت را بگیرد در گیر و دار همین اتفاقات متوجه می شود یکی از بزرگترین اجنه تاریخ مامون پسر لوسیفر میخواهد وارد دنیای انسان ها شود...

همیشه از داستان های سورئالیستی خوشم می آمد در این داستان ها از عناصر واقعی و تاریخی به گونه ای استفاده شده که دنیای فوق تخیلی داستان را به حقایق اطراف ما وصل میکند مثلا نیزه حقیقت که به پهلوی عیسی مصلوب فرو می رود و در طول تاریخ گمشده یکی از عناصر اصلی این فیلم است. استفاده از سمبل هایی مانند کابریل (جبرئیل) ، لوسیفر (شیطان) نیز که از دنیای ارباب مذاهب به عاریت گرفته شده به هیجان داستان افزوده. ژانر ترس عموما باید بر پایه سورئالیسم تدوین شود چرا که باعث می شود مخاطب احساس همزاد پنداری کند.

برای مثال در این فیلم داستان روایتگر طغیان پسر شیطان است چیزی که مخاطب نمی تواند با رفتن در لایه هایی از جادوی سینما بگوید نه شیطان فرزند ندارد یا اگر دارد ممکن نیست بتواند طغیان کند. وقتی پای یک چیز بخصوص مانند نیزه سرنوشت در میان باشد و در کتابی قدیمی نیز که متعلق به فرقه بخصوصی است انقدر با جزئیات در مورد فرزند لوسیفر نوشته شده مخاطب به باور پذیری میرسد و داستان را ممکن میداند.

۱ نظر ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۸
سین الف

اینسپشن یا تلقین یا الهام یکی از اون فیلم هایی بود که منو تحت تاثیر قرار داد یکی از بچه ها همین که فیلم شروع شد گفت اینو صدا و سیما پخش کرده منتهی هیچی نفهمیدم ازش انقد که پپیچیده بود. چند تا توصیه دارم براتون اول اینکه سعی کنید با زیر نویس ببینید چون دوبله نمیدونم به چه علتی اما همیشه ناقص میکنه فیلمو لا اقل در مواردی که من دیدم.

داستان فیلم به زندگی یه جاسوس حرفه ای اشاره داره که اطلاعات مورد نظر رو از ذهن افراد در حال خواب ازشون میدزده تا اینکه در ماموریت آخرش ازش یه چیز خاص تر میخوان و اون اینکه تلقین رو انجام بده یعنی بذر یک فکر رو در ذهن طرف بکاره.

فیلم برای من زمانی جالب تر میشه که به نوعی از مفهوم جهان های موازی اشاره میشه هر لایه که در خواب عمیق تر میشن زمان به نسبت مشخصی آرام تر میگذره مثلا به ازای ده ساعت خواب در طول پرواز اعضای تیم یک هفته فرصت داشتند که در ذهن سوژه کاوش کنند وقتی در اون خواب باز هم از این فنشون استفاده میکنند و یک لایه دیگر در خوابش فرو میرند شش ماه فرصت دارند و یک لایه دیگر بهشون ده سال فرصت میده که در طول یه پرواز ده ساعته کاوش و فعالیت کننده. کاپ و همسرش مال در لایه ای بالاتر پنجاه سال باهم زندگی کردند اما این باعث شد پس از بازگشت همسرش هنوز هم فک کنه در خواب هستن و لایه پایین تری هم وجود داره و خود کشی میکنه. در فیلم تنها چیزی که میتونه مشخص کنه آیا کاب خواب هست یا نه یک فرفره کوچک هست که اگر کاپ خواب باشه و اونو بچرخونه هرگز از چرخش نمی ایسته.

در انتهای فیلم برای یک پایان باز زمانی که کاب از خواب بیدار میشه و به خونشون برمیگرده فرفره رو میچرخونه و به سراغ بچه هاش میره اما فرفره از چرخش باز نمی ایسته.

و اینطوری اون شعار روی پوسترشون رو نشون میدن رویا ها واقعی هستند.

مفهوم مشابهی در کتاب دنیای سوفی به قلم یوستین گاردر آورده شده زمانی که سوژه داستان یعنی سوفی کتاب دنیای سوفی رو میخره و بعد یک لایه بالاتر میاد و به دنیای نویسنده اش میرسه مفاهیمی که به صورت انتزاعی مفاهیمی مثل مرگ رو ملموس میکنند.

در فیلم تلقین راه باز گشت به لایه پایین تر و در واقع پله پله تا پایین ترین لایه که جهان واقعی ما هست کشته شدن هست یعنی در واقع اگر شما کشته بشید بیدار میشید اما چه کسی میتونه پاسخ این سوال رو بده که اگر در همین دنیای واقعیت کشته بشیم کجا بیدار میشیم.

موضوع این فیلم یکی از چالش بر انگیز ترین مسائل فلسفه رو در بر میگره به طوری که یه فیلسوف چینی هزاران سال پیش اون رو مطرح کرده:

دیشب خواب دیدم که پروانه ام و امروز وقتی بیدار شدم سوال برایم پیش آمده که من حقیقتا انسانی هستم که خواب دیدم پروانه ام یا حقیقتا پروانه ای هستم که خواب می بینم انسانم"

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۴۵
سین الف
کتاب اثر مرکب دارن هاردی رو امروز تموم کردم دفعه اول که فرشید اونو بهم پیشنهاد کرد و باهم رفتیم تا بخریمش فرشید بهم گفت که من بهت میدادمش اما تا ده بار دیگه برا خوندن پیش خودم رزروه چند روز پیش وقتی جواب مشابهی رو به یکی از دوستام دادم دلیل حرف فرشید رو فهمیدم. بهر حال هیچ کس نقشه گنج رو بعد از یبار مطالعه به کس دیگه ای نمیده البته گنج ها منحصر به فرده و به قول آنتونی رابینز اتفاقا خوشبختی زمانی ارزشمند تره که آدم های اطرافتون هم خوشبختی رو حس کنن. به هر حال هم بنا به عادتم بعد از خوندن هر کتاب خوب و هم بنا به توصیه دارن هاردی در انتهای کتاب این متن رو نوشتم .
کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی
یکی از بهترین مطالب از دید من بحث مسئولیت صد در صد هستش تا وقتی مسئولیت صد در صد زندگی رو بر عهده نگیریم کلی آدم و شرکت و دولت و ارگان و نهاد پیدا میشه که میتونیم بندازیم گردن اونها اما اگه صد در صد مسئولیت کل زندگی رو به عهده بگیریم حتی در مشکلاتی که قسمتی از اون سهم ما بود به دنبال راهکار های خوب میگردیم. نکته دو میشه به قانون استمرار که سازنده اثر مرکب هست اشاره کرد این براتون شگفت انگیز نیست که با استمرار تمرین روزی دو ساعت به مدت ده سال شما جزو نوابغ خاص هر رشته ای میتونین باشین؟ و نکته سه هل دادن دیوار توانایی ها و ظاهر شدن فراتر از انتظاراته مثلا با چند رکاب بیشتر در نقطه ای که به آخرین توانتون رسیدید فقط چند قدم جلوتر نمی افتید بلکه چندین برابر بهتر ظاهر میشید. 
حتما حتما حتما این کتاب رو بخونید به امید روزی که موفقیت همدیگرو ببینیم.
۰ نظر ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۶
سعید اصلانی

دو هفته پیش بود که حال و هوای دوران بچگی خود را مرور می کردم در بین همه چیز های نوستالوژیکی که به قول شهریار از پرده سینمایی ام رد می شدند. در یک نقطه ایست کردم.

هری پاتر

احساسات وحشتناکی خواهید داشت زمانی که یازده ساله باشید و همراه هری پاتر جشن یازده سالگیتان را در هری پاتر و سنگ جادو جشن بگیرید. و این تازه ابتدای غرق شدن شما در دریای افکار جی کی رولینگ باشد. برای تماشای هری پاتر2 بیش از 2 سال صبر کردم در این مدت کتاب فیلم دو به دستم رسید و من لذت می بردم از خواندن آن  نزدیک به پانزده سالگی ام بود که بقیه سری ها به دستم رسید و من در طول یک مدت طولانی چند ساله آنهارا تماشا کردم.

شاید هری پاتر یک جادو گر حقیقی نباشد اما جی کی رولینگ یک جادو گر حقیقی است. او کلمه ها را سحر میکند و شما را با خود به هاگوارتز می برد به جنگل تاریک به بازی های کوییدیچ به کلاس های مختلف سحر و جادو.

تصمیم گرفتم فیلم های آن را تهیه کنم و یک بار دیگر آن را  تماشا کنم که در کمتر از 24 ساعت بعد از این تصمیم بر حسب یک اتفاق فیلم ها به دستم رسید.

+گاهی آدم خوشحال می شود که در ایران قوانین کپی رایت وجود ندارد.

+یکی از محبوب ترین شخصیت هایم در این سری فیلم ها پروفسور اسنیپ بود. امروز شنیدم که آلن ریکمن پریروز چهاردهم ژانویه فوت کرده. از شنیدن این خبر متاسف شدم. اما به قول پروفسور دامبلدور در یادگاران مرگ:

برای مرده ها دلسوزی نکن، برای زنده ها دلسوزی کن هری، و بیشتر از همه برای کسانی که بدون عشق زندگی کرده اند.

روحش در آرامش ابدی

 

+منتقدین بریتانیایی بیشتر به روحیات و فضای ادبی داستان ایراد وارد می کنند. و منتقدین ایرانی بیشتر به فضای فراماسونری و علائم به کار بده شده در آن توجه دارند. اما آنچه که هست داستانیست اعتیاد آور که بعد از خواندن چندین هزار صفحه کتاب و دیدن ده ها ساعت فیلم دلت نمی خواهد از آن جدا شوی. و این است قدرت سحر آمیز جی کی رولینگ 

+گاهی آدم ترجیح می دهد در معرض این چیز ها قرار بگیرد با اینکه خیلی چیز ها برایش روشن است.

+ اما برای من: دنیای هری پاتر دنیای درون ماست با جادو هایی که درون هر یک از ما وجود دارد اما اغلب انسان ها مشنگ هستند و غرق در دنیای مادی می شوند و به فکر استفاده از نیروهای درونی خود نمی افتند. لرد تاریکی در درون همه ما وجود دارد. و این ماییم که هری پاتر درونمان هستیم مختاریم بین اینکه خود را به دست ولدومرت درونمان بسپاریم یا به دنبال جانپیچ هایی بگردیم که تاریکی های درونمان با آنها بر ما مسلط شده اند.نیرو ی اراده نیروی عشق نیروی ایثار نیرو هایی است که وظیفه ما محافظت از آن هاست. هیچ چیز تخیلی در جهان وجود ندارد و هر چیزی اگر رگه ای از حقیقت نداشته باشد به تصویر کشیده نمیشود. هر یک از ما پسر برگزیده درونمان هستیم به شرط اینکه قدر خود را بدانیم. و برای رسیدن به پیروزی بی وقفه تلاش کنیم.

+شنیدم سری جدید هری پاتر امسال اکران میشه البته گفته اشده این داستان 50 سال قبل از وقایع جریان هری پاتره.

+فیلم دیدن شب امتحان هم از عوارض فشار درسه!!! اونم هشت قسمت هری پاتر تو یه هفته

پایان ساعت 4 و 22 دقیقه بامداد 17 ژانویه خوابگاه

۱ نظر ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۷
سعید اصلانی

به گزارش خدمت؛ زن پیشگوی مشهور بلغارستانی که 20 سال پیش درگذشت، پایان موجودیت اروپا و بروز یک جنگ عظیم میان مسلمانان در سال 2016 را پیش‌بینی کرده است. 

به گزارش روزنامه دیلی‌میل، "بابا وانگا"، زن پیشگوی بلغارستانی که در سال 1996 در سن 85 سالگی درگذشت، به دلیل درست بودن 85 درصد از پیشگویی‌هایش به عنوان "نوستراداموس بالکان" مشهور است. 

این پیشگوی نابینا که تا قبل از این، وقوع حملات تروریستی 11 سپتامبر و سونامی مرگبار اقیانوس هند در سال 2004 را پیش‌بینی کرده بود، یکی از پیش‌بینی‌هایش این است که در سال 2016 افراط‌گران حمله بزرگی به اروپا انجام خواهند داد. 
وانگا در طول عمرش صدها پیش‌بینی انجام داد که شامل بروز یک جنگ عظیم میان مسلمانان که با بهار عربی در سال 2010 آغاز می‌شود، بوده است. 

وی پیش‌بینی کرده که این جنگ در سوریه اتفاق افتاده و در سال 2043 با استقرار یک "خلافت" به پایتختی شهر رُم ایتالیا به پایان خواهد رسید. 
وانگا همچنین در پیشگویی‌هایش گفته است که اروپا در انتهای سال جاری میلادی دیگر وجود نخواهد داشت و این قاره تبدیل به یک زمین بایر و تقریبا خالی از سکنه بدون وجود هیچ‌یک از اشکال حیات خواهد شد. 

این پیشگویی‌های وحشت‌آور مورد استناد تئوری‌پردازان توطئه که فعالیت داعش در نزدیکی اروپا در لیبی را برجسته کرده‌اند، قرار گرفته است. 

حامیان بابا وانگا می‌گویند، او سونامی مرگبار اقیانوس هند در سال 2004 را با گفتن اینکه "یک موج عظیم سراسر ساحل بزرگی که در آن مردم بسیار و چند شهر وجود دارند را می‌پوشاند و همه چیز زیر آب ناپدید خواهد شد" پیش‌بینی کرده بود. 
همچنین این پیشگو در سال 1989 گفته بود، "برادران آمریکایی هدف حمله دو پرنده فولادی قرار خواهند گرفت" که اشاره به حادثه 11 سپتامبر دارد. 

همچنین گفته شده که وانگا 60 سال پیش نسبت به ذوب شدن یخ‌های قطبی و افزایش سطح دریاها هشدار داده بود که این حاکی از پیش‌بینی افزایش دمای جهانی است. 
این پیشگو زاده روستایی به نام "استرومیکا" در پایین قله‌ای در بلغارستان است و گمان برده می‌شود که در یک طوفان بینایی خود را از دست داد. وی پس از نابینا شدن ادعا کرد که توانایی پیش‌بینی آینده را به دست آورده است. 



همچنین وانگا درباره رئیس جمهور شدن اوباما نیز پیش‌بینی کرده بود که "چهل‌وچهارمین رئیس‌جمهور آمریکا یک فرد آفریقایی- آمریکایی خواهد بود" اما در عین حال وی هشدار داد که این فرد "آخرین رئیس‌جمهور آمریکا" است. 

او همچنین برای زندگی چند قرن بعد انسانها نیز پیش‌بینی‌هایی را کرده است؛ از جمله پیش‌بینی‌های وی این است که تا سال 2130 بیگانگان فضایی به تمدن‌های انسانی کمک خواهند کرد که در زیر دریاها زندگی کنند و در سال 3005 جنگ بزرگی در مریخ به وقوع خواهد پیوست. 

وی همچنین گفته است که تا سال 3797 هر چیزی از روی کره زمین ناپدید می‌شود اما تا آن زمان انسان‌ها به این قابلیت دست پیدا کرده‌اند که برای زندگی به یک منظومه ستاره‌ای جدید کوچ کنند.

منبع: فرادید
دوست دارم نظر مخاطبین وبلاگ رو راجب قضیه پیشگویی بدونم. البته این سوژه رو اگه با دید رسانه ای بهش نگاه کنید کاملا مشکوک هست و به نظر می رسه کاملا استاندارد برای یک اروپایی طراحی شده. 
خودتونو جای یک اروپایی بزارید که بهتون میگن  خونتون و همه افراد خانوادتون و دوستاتون و غیره همه تا آخر سال نابود میشن و کشوری که بهش عشق می ورزی تبدیل به زمین بایر میشه.
در کنار همین شاید اصلا ذکر نشده که این کار تقصیر مسلمان هاست اما با یه مجاورت مطلب این حس منتقل میشه که این کار تقصیر میلمون هاست. اونجایی که میگه رم پایتخت خلافت اسلامی میشه.
آمریکایی ها هم بترسن اوباما آخرین رئیس جمهورشونه و این هم حتما تقصیر مسلمون هاست چرا که بیشتر فضای پیشگویی ها در توصیف مسلمون هاست.
در دوره صدام نظر سنجی ها در داخل  عراق نشون میداد که بیش از نیمی از مردم عراق معتقدن صدام در یازده سپتامبر دست داشته در حالی که هنوز بعد از گذشت سال ها هیچ سندی مربوط به دخالت صدام در این قضیه رو نشده. در اون سال ها هم هیچکس به مردم عراق نگفته بود که صدام در این کار دخیل هست. اما چرا این حجم از مردم فکر میکردن مرتبطه؟
مجاورت خبری! تلوزیونشون در سال های آخر حکومت صدام یه خبر از صدام میگفت و یه خبر از القاعده همین مجاورت باعث می شد که مردم به این باور برسند که صدام در یازده سپتامبر دخیل بود.
سطر های آخر هم بازار گرم کنی جریان هست. به فلانی گفتند مرکز زمین کجاست گفت جایی که میخ خرم را در زمین فرو کرده ام. پرسیدند از کجا میدانی آنجاست یارو گفت اگر باور نمیکنی خودت وجب کن ببین. حالا من هم پیش بینی کنم که در 3456 میلادی سفینه فضایی شان به مشکل بزرگی بر خواهد خورد و دو سال بعد از آن هم به مشکل انرژی بر خواهند خورد . باور نمیکنید صبر کنید ببینید.
سینالف
۰ نظر ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۶
سعید اصلانی

این داستان روایت یک عشق ناکام ژاپنی آمریکایی است که در دانشگاهی در ایالات متحده جرقه میخورد و در جنگ جهانی همراه با خاکستر صد ها هزار ژاپنی زیر آوار خانه ها می میرد. یک سوی این عشق یک ژنرال آمریکایی است که در بحبوهه جنگ مسئول هدف گزاری بمباران های ارتش آمریکا در ژاپن است او که سعی میکند با انحراف اهداف جان معشوقه خود را در امان نگه دارد. پس از پایان جنگ به ژاپن می رود تا میزان دخالت امپراطور مقدس ژاپن را در جنگ برسی کند تا اگر گناه کار باشد اعدام شود. در همین حین به دنبال معشوقه خویش نیز میگردد که ناگهان متوجه می شود او نیز در بمباران ها کشته شده و تنها یادگاری از او یک صندوقچه پر از نامه هایی است که در شرایط سخت زیر بمب هایی که از سوی معشوقه اش از آمریکا فرستاده می شدند نگاشته شده.

نگاه جالبی است به بمب هایی که به عنوان کادو فرستاده می شوند.

سوژه دومی که در این فیلم جلب نظر میکند شرایط ژاپن قبل از جنگ است. ژاپن تحریم نفتی می شود و از سوی ارتش به کودکان نفرت از غربی ها آموزش داده می شود کاملا مشخص است که به زودی یک جنگ آغاز می شود و امید وارم بعضی تشابه ها بین ژاپن قبل از جنگ و ایران کنونی به یک نتیجه منجر نشود. که البته تا حدودی به صورت نیابتی منجر شده.

سوژه سوم در این فیلم تجلی میزان عظمت یک انسان در مقابل دیگران است مردم ژاپن آنقدر برای امپراطورشان عظمت قائل بودند که مواقعی که مثلا شعری از امپراطور میخاندند به سمت اتاق او در تعظیم بودند. در ملاقات به چشمان امپراطور نگاه نمی کردند. صدای امپراطور را نشنیده بودند روی سایه امپراطور قدم نگذاشته بودند و در احترامات رسمی نظامی پشت پس از تعظیم می چرخیدند تا نگاهشان به امپراطور نیفتد. او مقدس ترین چیز در ژاپن بود. 

این حجم از تقدس حتی برای معصومین هم در بین ما شیعیان رسمی نیست حال آنکه هم در شجره و هم در اعمال او را بی نقص و عالی ترین موجود هستی می دانیم. به راستی این میزان از اطاعت پذیری بسیار قابل رشک است و بعید نیست همین روحیه مسئولیت پذیری و اطاعت عامل پیشرفت مردم ژاپن باشد.

در دیالوگی از این فیلم که گویا عصاره فیلم است ژنرالی ژاپنی میگوید اگر ایثار را بفهمی ژاپن را فهمیده ای.


۰ نظر ۱۴ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۷
سعید اصلانی

هوش مصنوعی پدیده ای که امروز ما با آن به گونه ای برخورد میکنیم که تا همین پنجاه شصت سال پیش با رایانه در کشور ما و کمی عقب تر در جهان داشتند.

 خاطره ای کوتاه از اولین برخورد من با کامپیوتر: شاید سه یا چهارسالم بود که پسر دایی پدرم در یک المپیاد بین المللی کامپیوتر رتبه آورده بود و ما برای استقبال از او به تهران رفته بودیم. یادم است در یکی دوروزی که قبل از آمدن پسر دایی از پرتغال در خانه شان بودیم یکبار به اطاقش رفتم. کامپیوترش روی میز بود با یک انگشت به موسش کمی حرکت دادم و بعد فرار کردم. لابد انتظار داشتم آژیر بزند یا  مثلا بیفتد دنبالم کند. پنج یا شش سال بعد اولین کامپیوترم را خریدم چند ماه پیش که کیسش را که پیدا کرده بودم کلی به ذوق آن روز هایم میخندیدم آخر آنقدر سیستمش پایین بود که ویندوز را به زور باز میکرد. 

و اما امروز یک موبایل اندروید نه چندان پیچیده که کار های مرا با هوش مصنوعی مدیریت می کند. مثلا وقتی باطری آن رو به اتمام است تماس ها را به صورت میس کال به من نشان می دهد و اجازه نمی دهد کسی با من تماس تلفنی برقرار کند. یکی از دوستان هم میگفت تلفن همراهش اجازه نمی دهد ویبره از مقدار خاصی بالاتر رود چون برای بدن ضرر دارد.

این اولین نسل طغیان هوش مصنوعی علیه بشر است. استفن هاوکینگ هزاره سوم را هزاره نابودی بشر می داند و معتقد است هوش مصنوعی و بمب اتم نابود گران بشرند. آلن تورینگ از اولین کسانی است که به تفاوت هوش بشری و هوش مصنوعی پرداخته و آزمون تورینگ را به این منظور طراحی کرده.

من با آلن تورینگ از فیلم بازی تقلید آشنا شدم. جایی که رمز ماشین رمز نویسی آلمان نازی را می شکند و پایان جنگ و احتمالا دنیای امروز را تغییر میدهد. این نقش با بازی شگفت انگیز بندیکت کامبریج  مرا مجذوب این شخصیت کرد.

معمولا بچه ها بعد از تماشای فیلم های رزمی بخصوص فیلم های بروسلی حس جنگی برشان می دارد و میپرند بالا و پایین و هی به این ور و آنور مشت می زنند. من هم بعد از دیدن این فیلم ها احساس نبوغ میکنم. و همین حس خوب است که مرا مجبور می کند بار ها این فیلم ها را تماشا کنم.


۱ نظر ۰۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۲۲
سعید اصلانی

ادبیات شفاهی به خصوص اگر از طریق رسانه ای پر مخاطب عرضه شود در میان اقشار زیادی از مردم بر ادبیات مکتوب رجحان دارد. به عبارتی شما بسیار خوشحال تر می شوید که انیمیشن مسافر کوچولو را تماشا کنید تا این که کتاب شازده کوچولوی آنتوان دوسنت اگزوپری را بخوانید.

در همین راستا بود که وقتی این دو فیلم را دیدم احساس کردم ده ها کتاب را در این عرصه خوانده ام و ماه ها در مراکز خاصی تجربه کسب کرده ام.

فیلم اول فیلمی به نام سیاه هست. در صدا و سیما به نام تاریکی پخش شد. این فیلم هندی که بازی درخشان آمیتاب باچان آن را بر جسته تر کرده دنیای یک کودک است که با چشمانی نابینا و گوش هایی ناشنوا و بالطبع زبانی ناتوان از سخن به دنیا می آید. با خویی وحشی تا هشت سالگی بزرگ می شود تا حدی که مانند یک حیوان به او زنگوله می بندند تا گم نشود اینجاست که یک معلم به کمک آنها می آید و با غلبه بر سختی ها او را به زندگی بر میگرداند.

این شاید برای خیلی ها سوال باشد که یک نابینا چطور زندگی میکند درس میخاند و کار های روز مره اش را انجام می دهد. مخصوصا نابینایی که نا شنوا هم باشد. شاید سالها تجربه و مطالعه بتواند کار تماشای این فیلم را برای شما بکند. در این فیلم ظرافت بازگشت امید به یک کودک تحت فشار های معلولیتش توسط معلمش به خوبی تصویر شده.


فیلم دوم فیلم بیرون درون (Inside out) ترجمه ای که خودم از آن داشته ام. ویکی فارسی آن را پشت و رو ترجمه کرده اما از ترجمه ویکی پدیای عربی بیشتر خوشم آمد. قلباً و قالباً ، انیمیشنی است ساخته 2015  که درست مانند فیلم قبلی برگرفته از روانشناسی تحلیل رفتار نوجوانان است. در این انیمیشن خاطراتی که منجر به تشکیل احساسات اصلی می شود به سبکی جالب برسی می شود. و مفاهیم انتزاعی افسردگی ( گم شدن شادی و غم) و سایر رفتار های دوره نوجوانی به تصویر کشیده می شود. با تماشای این فیلم هم گویا توانایی این را می یابید که دنیای اطرافتان را از نگاه احساساتتان نگاه کنید. و بتوانید منتطقی ترین تصمیم را در باره بگیرید.

در ایران هم هرچند اقدامات خوبی در راستای شفاهی سازی منابع مکتوب انجام شده مانند شکرستان و داستان های سعدی و غیره اما امیدوارم بتوانیم با شفاهی سازی جذاب مفاهیم کتاب های علمی و اجتماعی نیز فیلم هایی مفید به مخاطبان فارسی زبان ارزانی کنیم.

سینالف

۰ نظر ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۰
سعید اصلانی
میخاستم یه مطلب پوشیده ای راجب یه نفر خاص بنویسم. اما کمی که فکر کردم دیدم باهوش تر از این حرفاست میفهمه دارم راجب اون مینویسم. تا جایی که از همین مطلب هم قطعا اگه بخونتش یه حدسایی راجب متنی که ننوشتم می زنه! به هر حال درسته این متن پر از ابهام بود اما خوب ...
واقعا پنهون کردن چیزی از یه آدم باهوش خیلی سخته

برای اینکه این متن به یه مفهوم نسبی برسه و به درد یکی بخوره و به بحث هوش و پنهان کردن حقیقت از اون هم بخوره یه متن کوچولو راجب شرلوک هولمز می نویسم.
شرلوک هولمز یا به طور صحیح تر شرلاک هومز
قهرمانی که تازه وارد زندگیم شده ، شاید تا همین یکی دو ماه پیش تصور میکردم از داستان های پلیسی و کار آگاهی خوشم نمی یاد و شاید به خاطر هفت جلد کتاب کار آگاهی "کار آگاه مرده" که غرفه داری به نام داستان های ترسناک بهم فروخت. حتی از داستان های کارآگاهی بدم  هم می آمد و شاید هم هنوز هم همینطور است و شرلوک هولمز فرق می کند. هر طور که می خواهد باشد من با شرلوک هولمز ارتباط بر قرار کردم. یک نوع نگاه کردن دیگر به مجموع نگاه کردن من افزوده شد.
1.نگاه عادی: نگاه مردم عادی به پدیده ها که بیشتر برای برسی قدرت تاثیر گذاری بنر ها و پوستر و ها وو غیره ای که طراحی میکنم یا مشاوره می دهم به هر حال.
2 نگاه عکاسانه: شاید خنده دار باشد مثل یک ربات  به هر جایی که نگاه می کنم یک فرم اطرافش می گذارم و آن را یک قاب عکس تصور میکنم حتی اگر دوربینم همراهم نباشد. سعی میکنم از چیز های خیلی مسخره یک عکس هنری در آورم.
3. نگاه روانشناسانه: نگاه روانشناسانه مخصوصا به افراد گاهی که در بازار مثلا راه میروم به چهره ها نگاه میکنم و سعی میکنم احساساتش شغلش فلان فلان فلان و حتی جنسیت فرزند اولش رو فقط از چهره اش تشخیص بدم.
4. نگاه ماکرو و میکرو: بعد از ورود به دنیای نجوم و کیهان شناسی تماشای آسمان تماشای دریا تماشای کوه تماشای زمین از ماهواره ها و از دوربین های ایستگاه بین المللی فضایی و همین طور تماشای همه چیز زیر تلسکوپ های آزمایشگاه دبیرستان و دانشگاه ها فهمیدم چه نگاهی را سال های سال از دست دادم.
5. و در نهایت نگاه شرلوک هولمزی: تحلیل پدیده ها و افراد و کارهایشان و آرام یا بلند بودن صدا جا به جا شدن اشیاء و غیره تا حدودی قبلا این نگاه رو داشتم اما بعد از تماشای این سریال خیلی سازمان یافته تر شد.
کسان دیگری را هم می شناسم که از داستان های پلیسی خوششان نمی آید اما در مورد شرلوک ایستاده اند.
در سری جدید که شرلوک را در فضای زندگی روزمره امروزی نشان می دهد و احساس نزدیکی بیشتری القا می شود داستان جذاب تر می شود.
پیشنهادم در این قسمت دو چیز است. یکی تماشای این سری 9 قسمته، البته قراره در ژانویه یه قسمت دیگه هم بیاد و در سال 2016 هم یه سری 3 قسمتی دیگه بیاد اما فعلا همینو نگاه کنید.
ثانیا نگاهتان را دقیق تر کنید. شرلوکی کنید. ببینید عامل استنباطی از پدیده ها چیست؟
بندیکت کامبریج در نقش شرلوک هولمز
۰ نظر ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۰
سعید اصلانی