کنستانتین (فرانسیس لارنس)
امروز تو ماشین باز یه فیلم دیگه دیدم هر چند یه ده دوازده سالی دیر اما خوب دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
کنستانتین داستان مردی به همین نام را نقل میکند که از کودکی درگیر نیروهای عجیب و غریبی میشود. صدا های خاصی میشنود و صحنه های هولناکی را تجربه میکند. او به خاطر یک خود کشی نا موفق که در جوانی انجام داده محکوم به جهنم است. در ادامه عمر اما میکوشد تا با فرستادن اجنه ای که قصد ورود به سطح انسان هارا دارد به جهنم ( جایگاه ابدی آنها) بلیط بهشت را بگیرد در گیر و دار همین اتفاقات متوجه می شود یکی از بزرگترین اجنه تاریخ مامون پسر لوسیفر میخواهد وارد دنیای انسان ها شود...
همیشه از داستان های سورئالیستی خوشم می آمد در این داستان ها از عناصر واقعی و تاریخی به گونه ای استفاده شده که دنیای فوق تخیلی داستان را به حقایق اطراف ما وصل میکند مثلا نیزه حقیقت که به پهلوی عیسی مصلوب فرو می رود و در طول تاریخ گمشده یکی از عناصر اصلی این فیلم است. استفاده از سمبل هایی مانند کابریل (جبرئیل) ، لوسیفر (شیطان) نیز که از دنیای ارباب مذاهب به عاریت گرفته شده به هیجان داستان افزوده. ژانر ترس عموما باید بر پایه سورئالیسم تدوین شود چرا که باعث می شود مخاطب احساس همزاد پنداری کند.
برای مثال در این فیلم داستان روایتگر طغیان پسر شیطان است چیزی که مخاطب نمی تواند با رفتن در لایه هایی از جادوی سینما بگوید نه شیطان فرزند ندارد یا اگر دارد ممکن نیست بتواند طغیان کند. وقتی پای یک چیز بخصوص مانند نیزه سرنوشت در میان باشد و در کتابی قدیمی نیز که متعلق به فرقه بخصوصی است انقدر با جزئیات در مورد فرزند لوسیفر نوشته شده مخاطب به باور پذیری میرسد و داستان را ممکن میداند.