زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۱۵ مطلب با موضوع «رسانه(کتاب و نشریات و فیلم) :: فیلم» ثبت شده است

تفاوت یک فیلم خوب و یک فیلم بد اینجا مشخص می شود. اینجا که داستان فیلمنامه ات کش دار نباشد، طول نداشته باشد اما عرض داشته باشد.

ابد و یک روز تصویری نا پیدا از یک زندگی سخت را به تصویر می کشد با زوایایی که شاید هرگز مشابهش را نه دیده و نه هرگز به آن اندیشیده ایم. مشکلاتی که مخاطب را شوکه میکند. از ماجرای عطسه ای که کل خانواده سعی میکنند جلوی آن را بگیرند چرا که همه وجود مادر را به درد کشد تا داستان های دنباله دار مشکلات یک برادر مواد فروش...

در بطن داستان اما کل فیلم بر روی تصمیم سمیه می چرخد. اینکه آیا با یک افغانستانی ازدواج کند و از شر مشکلات خانه پر از مشکلاتشان راحت شود یا اینکه بماند...

و همین تصمیم است که رفتار اعضای خانواده را دچار تغییر می کند. فیلم با اینکه به شدت فضایی درام و واقع گرایانه دارد. اما کمتر از یک فیلم کمدی تلخ نیست. شما بار ها در حین دیدن فیلم لبخند می زنید از دسپاچگی های مسخره بازیگر ها، از رقص الکی خوشی وسط کوه مشکلات...

بهترین دیالوگ فیلم به نظر من از زبون شبنم مقدمی هست: جایی که می گه "تو این خونه همه میخان از روز بعد همه چی رو درست کنن اما فرداش که بیدار میشن یادشون میره" که یجورایی واسه کل ایران صدق میکنه.

بازی پیمان معادی یکی از نقاط قوت فیلمه که به هضم فیلم در روح و روان آدم کمک زیادی میکنه. یکی دیگه از دلایلی که من به این فیلم علاقه مند شدم تشابه سبکی و تاثیر پذیریش از اصغر فرهادیه در عین حالیکه تونسته تفاوت های خاص خودش رو خلق کنه.

ابد و یک روز یک حکم قضاییست غیر قابل عفو است که در آن متهم تا یک روز بعد از مرگش در زندان می ماند. این داستان در واقع حکم ابد و یک روز را برای همه اعضای این خانواده به تصویر میکشد به ویژه برای سمیه ای که حق انتخابی نسبی دارد.

این فیلم آنقدر خود را به داوران و مخاطبانش با جوایز مختلف اثبات شده که ارزش دیدنش را داشته باشد. به هر حال به قول یکی از دوستان ابد و یک روز فیلمیست که باید دید. همچنین باید منتظر کار های دیگری از سعید روستایی باشیم در این کار اولش که واقعا گل کاشته.


۰ نظر ۲۰ آذر ۹۵ ، ۰۳:۰۷
سین الف

هشدار: این فیلم ممکن است شمارا میخکوب کند بخنداند و به بغض بکشاند.
اگر بخواهیم یک جمله در مورد اصغر فرهادی بگوییم این است که وی حرفی برای گفتن دارد. فرهادی در گیر کلیشه و روزمرگی نمی شود و همین سبب می شود که با شوق و ذوق منتظر آثار بعدی اش باشیم. فرهادی بند بازی را بلد است. فیلم هایش عمدتا روی خطوطی حرکت میکنند که هیچ فیلم سازی جرعت اقدامش را ندارد و توأمان خطوط قرمز داخلی را هم رعایت میکند. فیلمش مخاطب عام است و تاثیراتش را در عمق افکار مخاطب خویش می نشاند. در مورد داستان فیلم چیزی نمیگویم چون حتما هر کسی که نام سینما را هم شنیده باید خودش آن را ببیند. بازیگران قدرتمند آن شهاب حسینی و ترانه علیدوستی به طور کامل احساسات را منتقل کرده اند. و پایان بندی فوق العاده فیلم در لحظات اوج باعث می شود که سالن  سینما یکپارچه کف بزنند.

نام فیلم از کتاب توماس میلر به عاریت گرفته شده کتابی که تئاتر آن در جریان فیلم هم نمایش داده می شود. همزمان با این فیلم به مقوله تئاتر و نمایشنامه خوانی هم علاقه مند شدم. اما ابعاد این فیلم چنان سنگین بود که به این زودی نباید برای آن نقد می نوشتم باید منتظر می ماندم تا بیشتر هضم شود.
نکته جالب دیگر طلسم من و سینما بود که شکسته شد.
پرده اول : فیلم محمد رسول الله سینما 29 نشد
پرده دو: فیلم محمد رسول الله سینما ناجی نشد
پرده سوم: فیلم محمد رسول الله سینما ناجی نشد
پرده چهارم فیلم محمد رسول الله حق پخش انحصاری دانشگاه نشد
پرده پنجم فروشنده سینما ناجی بعلت برنامه اداره ارشاد نشد
پرده ششم فروشنده سینما ناجی سانس پر شد نشد
در اینجا بود که فشار هایم چپ و راست شدند فرشید کلاسش را کنسل کرد و برای سانس سه ساعت بعد بلیط گرفتیم و در حیاط سینما منتظر ماندیم تا این طلسم را بشکنیم 
پرده هفتم:
بلیط در دست ده دقیقه از زمان شروع سانس گذشته من رو به فرشید: مطمئنم الان باز یه دبه ای در میارن.
اما ناگهان درها باز شد و طلسم شکست :)

۱ نظر ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۲
سین الف

از فیلم های جم تی وی متنفرم. این اولین جمله ایست که در باره این فیلم میتوانستم یگویم. وقتی لوگوی جم تی وی بالای هر فیلمی باشد اولین چیزی که در آن فیلم برایم جلب توجه میکند کلکسیون خیانت هایی است که ممکن است یک خانواده را از هم بپاشاند و موجی از بی اعتمادی را بین زوج جوان هر چقدر هم که عاشق یکدیگر باشند به همراه آورد.
اتوپیا نیز از این قاعده مستثنی نیست در اولین سکانس این فیلم که با فریاد های مردی بر صحنه ای مانند محل نمایش آکروپلیس دیده میشود. ناگهان پس از چند مونولوگ به سمت یکی از دختر ها می رود و از او دعوت میکند در تکمیل دیالوگ و اجرای یک سکانس تئاتر که در باره یک مثلث عشقیست او را همراهی کند. دیالوگ هایی که در آن مرد در آن میخواهد از عشق اولش جدا و به عشقی دیگر بپیوندد. براعت استهلال نشان میدهد با چه فیلمی طرف هستید. داستان اصلی فیلم این است سه زوج ایرانی میخاهند به اتوپیا(آرمانشهر) بروند. اما به مشکلات فراوانی بر میخورند به طور اتفاقی رابط خود را به قتل می رسانند و از دست نیروهای منفی قصه فرار میکنند. در انتها به اروپا میرسند و فرم پناهندگی پر میکنند. داستان قصه همینقدر ساده است که در دو سطر خلاصه می شود. اما آنچه که آنرا به یک فیلم دوساعته تبدیل میکند پخش آن از شبکه جم تی وی است. شوهر یکی شب ها با زن دیگری درد دل میکند. رابطه ی زن و شوهر در آستانه خراب شدن است. زوج دیگری دیوانه وار یکدیگر را فحش میدهند. اما یک زوج عاشق هم هستند که ظاهرا عشقی پاک دارند. دختر می گوید تا به حال به کس دیگری فکر نکرده اما کمی بعد می فهمیم با مرد قبلی مدتی دوست بوده. تا آخر داستان این دو عاشق با یکدیگر سخن نمیگویند. یکی به همسرش میگوید چرا فقط از دوستانت دفاع میکنی. و زنی به شوهرش می گوید دل در گزو عشق های قبلی ات داری. داستان به همین پیچیدگی پایان می یابد. هرچند هیچ گاه نمیفهمیم این زوج ها زن و شوهرند یا صرفا زوج اند.
فیلم از لحاظ فنی نمره قابل قبولی دریافت میکند و از باب موضوعی تفاوت و تنوع شخصیت ها هم قابل تحسین است. اما جدی ترین انتقاد پس از روابط در این فیلم به داستان نسبتا کلیشه ای شخصیت های بد داستان مربوط می شود جاییکه ناشیانه می آیند و غیر منطقی عمل میکنند با این که فیلم در ترکیه فیلم برداری شده اما بیش از سه چهار جمله ترکی در فیلم نیست.
اما از باب موضوعی موضوع مهاجرت و پناهندگی شش جوان ایرانی به اروپا را مطرح میکند نوعی از مهاجرت که در چند سال اخیر رایح شده و پس از فرار نخبه ها و فرار ثروت ها شایع شده فراری که میتوان به آن فرار نیروی کار متخصص یا فرار ایده ها هم گفت. اما در این فیلم هیچ پس و پیشی از داستان این افراد گفته نمیشود. این افراد صرفا میخواهند بروند.

این فیلم نمره قابل قبولی نمیگیرد و توصیه نمیشود.

۰ نظر ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۴۰
سین الف

خشم و هیاهو عنوان مستندیست آمریکایی که روایت گر نوع برخورد دو خانواده با مساله ناشنوایی فرزندانشان است. اولی با مهاجرت به مریلند جایی که اکثر اهالی محلی آن مغازه دار ها اورژانس ها و بانک با ناشنوایی و زبان ناشنوایان آشنا هستند. این خانواده با همه چالش های مهاجرت و این تصمیم سخت مواجه می شوند تا کودکانشان در محیطی راحت تر و آشنا با فرهنگ ناشنوایی رشد کنند. خانواده دوم با کمک جراحی حلزون مصنوعی در گوش فرزند خود می کارند و اندک اندک اورا با مفهوم صوت آشنا میکنند. این دو مرد که برادر هم هستند در مسیر دستیابی به این تصمیمشان با مخالفت های زیاد و همینطور تشویق های بیشماری رو به رو می شوند.

نقطه قابل توجه دفاع و علاقه ناشنوایان به فرهنگشان بود. هیچ وقت تصور نمی کردم ناشنوایان با شنوا شدن مشکل داشته باشند و بگویند:"با شنوا شدن فرهنگ ناشنوایی از بین می رود اگر فرهنگ مردم شنوا از بین برود آنها ناراحت می شوند پس ما هم حق داریم ناراحت باشیم."

فرهنگ جنبی مساله ایست که گاهی همراه چیز های نامطلوبی مانند ناشنوایی قسمتی از جوامع را درگیر خود میکنند و سنت شکنی ولو با ایجاد درمان های پزشکی مانند همه انواع تقابل با فرهنگ ها در میان اهالی آن فرهنگ مذموم شمرده می شوند. اما به عقیده من باید آموزش های لازم داده شود تا بتوانند با مساله انقراض ناشنوایی کنار بیایند. در سال های آینده شاید کودکانی ناشنوا به دنیا بیاید اما دیگر کسی ناشنوا بزرگ نخواهد شد. با ناشنوایی و همه فرهنگ و لوازم آن مانند زبان ناشنوایان هم باید خدا حافظی کرد. هر چقدر هم که برای ناشنوایان اندوهناک باشد.

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۰
سین الف

امروز تو ماشین باز یه فیلم دیگه دیدم هر چند یه ده دوازده سالی دیر اما خوب دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

کنستانتین داستان مردی به همین نام را نقل میکند که از کودکی درگیر نیروهای عجیب و غریبی میشود. صدا های خاصی میشنود و صحنه های هولناکی را تجربه میکند. او به خاطر یک خود کشی نا موفق که در جوانی انجام داده محکوم به جهنم است. در ادامه عمر اما میکوشد تا با فرستادن اجنه ای که قصد ورود به سطح انسان هارا دارد به جهنم ( جایگاه ابدی آنها) بلیط بهشت را بگیرد در گیر و دار همین اتفاقات متوجه می شود یکی از بزرگترین اجنه تاریخ مامون پسر لوسیفر میخواهد وارد دنیای انسان ها شود...

همیشه از داستان های سورئالیستی خوشم می آمد در این داستان ها از عناصر واقعی و تاریخی به گونه ای استفاده شده که دنیای فوق تخیلی داستان را به حقایق اطراف ما وصل میکند مثلا نیزه حقیقت که به پهلوی عیسی مصلوب فرو می رود و در طول تاریخ گمشده یکی از عناصر اصلی این فیلم است. استفاده از سمبل هایی مانند کابریل (جبرئیل) ، لوسیفر (شیطان) نیز که از دنیای ارباب مذاهب به عاریت گرفته شده به هیجان داستان افزوده. ژانر ترس عموما باید بر پایه سورئالیسم تدوین شود چرا که باعث می شود مخاطب احساس همزاد پنداری کند.

برای مثال در این فیلم داستان روایتگر طغیان پسر شیطان است چیزی که مخاطب نمی تواند با رفتن در لایه هایی از جادوی سینما بگوید نه شیطان فرزند ندارد یا اگر دارد ممکن نیست بتواند طغیان کند. وقتی پای یک چیز بخصوص مانند نیزه سرنوشت در میان باشد و در کتابی قدیمی نیز که متعلق به فرقه بخصوصی است انقدر با جزئیات در مورد فرزند لوسیفر نوشته شده مخاطب به باور پذیری میرسد و داستان را ممکن میداند.

۱ نظر ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۸
سین الف

اینسپشن یا تلقین یا الهام یکی از اون فیلم هایی بود که منو تحت تاثیر قرار داد یکی از بچه ها همین که فیلم شروع شد گفت اینو صدا و سیما پخش کرده منتهی هیچی نفهمیدم ازش انقد که پپیچیده بود. چند تا توصیه دارم براتون اول اینکه سعی کنید با زیر نویس ببینید چون دوبله نمیدونم به چه علتی اما همیشه ناقص میکنه فیلمو لا اقل در مواردی که من دیدم.

داستان فیلم به زندگی یه جاسوس حرفه ای اشاره داره که اطلاعات مورد نظر رو از ذهن افراد در حال خواب ازشون میدزده تا اینکه در ماموریت آخرش ازش یه چیز خاص تر میخوان و اون اینکه تلقین رو انجام بده یعنی بذر یک فکر رو در ذهن طرف بکاره.

فیلم برای من زمانی جالب تر میشه که به نوعی از مفهوم جهان های موازی اشاره میشه هر لایه که در خواب عمیق تر میشن زمان به نسبت مشخصی آرام تر میگذره مثلا به ازای ده ساعت خواب در طول پرواز اعضای تیم یک هفته فرصت داشتند که در ذهن سوژه کاوش کنند وقتی در اون خواب باز هم از این فنشون استفاده میکنند و یک لایه دیگر در خوابش فرو میرند شش ماه فرصت دارند و یک لایه دیگر بهشون ده سال فرصت میده که در طول یه پرواز ده ساعته کاوش و فعالیت کننده. کاپ و همسرش مال در لایه ای بالاتر پنجاه سال باهم زندگی کردند اما این باعث شد پس از بازگشت همسرش هنوز هم فک کنه در خواب هستن و لایه پایین تری هم وجود داره و خود کشی میکنه. در فیلم تنها چیزی که میتونه مشخص کنه آیا کاب خواب هست یا نه یک فرفره کوچک هست که اگر کاپ خواب باشه و اونو بچرخونه هرگز از چرخش نمی ایسته.

در انتهای فیلم برای یک پایان باز زمانی که کاب از خواب بیدار میشه و به خونشون برمیگرده فرفره رو میچرخونه و به سراغ بچه هاش میره اما فرفره از چرخش باز نمی ایسته.

و اینطوری اون شعار روی پوسترشون رو نشون میدن رویا ها واقعی هستند.

مفهوم مشابهی در کتاب دنیای سوفی به قلم یوستین گاردر آورده شده زمانی که سوژه داستان یعنی سوفی کتاب دنیای سوفی رو میخره و بعد یک لایه بالاتر میاد و به دنیای نویسنده اش میرسه مفاهیمی که به صورت انتزاعی مفاهیمی مثل مرگ رو ملموس میکنند.

در فیلم تلقین راه باز گشت به لایه پایین تر و در واقع پله پله تا پایین ترین لایه که جهان واقعی ما هست کشته شدن هست یعنی در واقع اگر شما کشته بشید بیدار میشید اما چه کسی میتونه پاسخ این سوال رو بده که اگر در همین دنیای واقعیت کشته بشیم کجا بیدار میشیم.

موضوع این فیلم یکی از چالش بر انگیز ترین مسائل فلسفه رو در بر میگره به طوری که یه فیلسوف چینی هزاران سال پیش اون رو مطرح کرده:

دیشب خواب دیدم که پروانه ام و امروز وقتی بیدار شدم سوال برایم پیش آمده که من حقیقتا انسانی هستم که خواب دیدم پروانه ام یا حقیقتا پروانه ای هستم که خواب می بینم انسانم"

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۴۵
سین الف

دو هفته پیش بود که حال و هوای دوران بچگی خود را مرور می کردم در بین همه چیز های نوستالوژیکی که به قول شهریار از پرده سینمایی ام رد می شدند. در یک نقطه ایست کردم.

هری پاتر

احساسات وحشتناکی خواهید داشت زمانی که یازده ساله باشید و همراه هری پاتر جشن یازده سالگیتان را در هری پاتر و سنگ جادو جشن بگیرید. و این تازه ابتدای غرق شدن شما در دریای افکار جی کی رولینگ باشد. برای تماشای هری پاتر2 بیش از 2 سال صبر کردم در این مدت کتاب فیلم دو به دستم رسید و من لذت می بردم از خواندن آن  نزدیک به پانزده سالگی ام بود که بقیه سری ها به دستم رسید و من در طول یک مدت طولانی چند ساله آنهارا تماشا کردم.

شاید هری پاتر یک جادو گر حقیقی نباشد اما جی کی رولینگ یک جادو گر حقیقی است. او کلمه ها را سحر میکند و شما را با خود به هاگوارتز می برد به جنگل تاریک به بازی های کوییدیچ به کلاس های مختلف سحر و جادو.

تصمیم گرفتم فیلم های آن را تهیه کنم و یک بار دیگر آن را  تماشا کنم که در کمتر از 24 ساعت بعد از این تصمیم بر حسب یک اتفاق فیلم ها به دستم رسید.

+گاهی آدم خوشحال می شود که در ایران قوانین کپی رایت وجود ندارد.

+یکی از محبوب ترین شخصیت هایم در این سری فیلم ها پروفسور اسنیپ بود. امروز شنیدم که آلن ریکمن پریروز چهاردهم ژانویه فوت کرده. از شنیدن این خبر متاسف شدم. اما به قول پروفسور دامبلدور در یادگاران مرگ:

برای مرده ها دلسوزی نکن، برای زنده ها دلسوزی کن هری، و بیشتر از همه برای کسانی که بدون عشق زندگی کرده اند.

روحش در آرامش ابدی

 

+منتقدین بریتانیایی بیشتر به روحیات و فضای ادبی داستان ایراد وارد می کنند. و منتقدین ایرانی بیشتر به فضای فراماسونری و علائم به کار بده شده در آن توجه دارند. اما آنچه که هست داستانیست اعتیاد آور که بعد از خواندن چندین هزار صفحه کتاب و دیدن ده ها ساعت فیلم دلت نمی خواهد از آن جدا شوی. و این است قدرت سحر آمیز جی کی رولینگ 

+گاهی آدم ترجیح می دهد در معرض این چیز ها قرار بگیرد با اینکه خیلی چیز ها برایش روشن است.

+ اما برای من: دنیای هری پاتر دنیای درون ماست با جادو هایی که درون هر یک از ما وجود دارد اما اغلب انسان ها مشنگ هستند و غرق در دنیای مادی می شوند و به فکر استفاده از نیروهای درونی خود نمی افتند. لرد تاریکی در درون همه ما وجود دارد. و این ماییم که هری پاتر درونمان هستیم مختاریم بین اینکه خود را به دست ولدومرت درونمان بسپاریم یا به دنبال جانپیچ هایی بگردیم که تاریکی های درونمان با آنها بر ما مسلط شده اند.نیرو ی اراده نیروی عشق نیروی ایثار نیرو هایی است که وظیفه ما محافظت از آن هاست. هیچ چیز تخیلی در جهان وجود ندارد و هر چیزی اگر رگه ای از حقیقت نداشته باشد به تصویر کشیده نمیشود. هر یک از ما پسر برگزیده درونمان هستیم به شرط اینکه قدر خود را بدانیم. و برای رسیدن به پیروزی بی وقفه تلاش کنیم.

+شنیدم سری جدید هری پاتر امسال اکران میشه البته گفته اشده این داستان 50 سال قبل از وقایع جریان هری پاتره.

+فیلم دیدن شب امتحان هم از عوارض فشار درسه!!! اونم هشت قسمت هری پاتر تو یه هفته

پایان ساعت 4 و 22 دقیقه بامداد 17 ژانویه خوابگاه

۱ نظر ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۷
سعید اصلانی

این داستان روایت یک عشق ناکام ژاپنی آمریکایی است که در دانشگاهی در ایالات متحده جرقه میخورد و در جنگ جهانی همراه با خاکستر صد ها هزار ژاپنی زیر آوار خانه ها می میرد. یک سوی این عشق یک ژنرال آمریکایی است که در بحبوهه جنگ مسئول هدف گزاری بمباران های ارتش آمریکا در ژاپن است او که سعی میکند با انحراف اهداف جان معشوقه خود را در امان نگه دارد. پس از پایان جنگ به ژاپن می رود تا میزان دخالت امپراطور مقدس ژاپن را در جنگ برسی کند تا اگر گناه کار باشد اعدام شود. در همین حین به دنبال معشوقه خویش نیز میگردد که ناگهان متوجه می شود او نیز در بمباران ها کشته شده و تنها یادگاری از او یک صندوقچه پر از نامه هایی است که در شرایط سخت زیر بمب هایی که از سوی معشوقه اش از آمریکا فرستاده می شدند نگاشته شده.

نگاه جالبی است به بمب هایی که به عنوان کادو فرستاده می شوند.

سوژه دومی که در این فیلم جلب نظر میکند شرایط ژاپن قبل از جنگ است. ژاپن تحریم نفتی می شود و از سوی ارتش به کودکان نفرت از غربی ها آموزش داده می شود کاملا مشخص است که به زودی یک جنگ آغاز می شود و امید وارم بعضی تشابه ها بین ژاپن قبل از جنگ و ایران کنونی به یک نتیجه منجر نشود. که البته تا حدودی به صورت نیابتی منجر شده.

سوژه سوم در این فیلم تجلی میزان عظمت یک انسان در مقابل دیگران است مردم ژاپن آنقدر برای امپراطورشان عظمت قائل بودند که مواقعی که مثلا شعری از امپراطور میخاندند به سمت اتاق او در تعظیم بودند. در ملاقات به چشمان امپراطور نگاه نمی کردند. صدای امپراطور را نشنیده بودند روی سایه امپراطور قدم نگذاشته بودند و در احترامات رسمی نظامی پشت پس از تعظیم می چرخیدند تا نگاهشان به امپراطور نیفتد. او مقدس ترین چیز در ژاپن بود. 

این حجم از تقدس حتی برای معصومین هم در بین ما شیعیان رسمی نیست حال آنکه هم در شجره و هم در اعمال او را بی نقص و عالی ترین موجود هستی می دانیم. به راستی این میزان از اطاعت پذیری بسیار قابل رشک است و بعید نیست همین روحیه مسئولیت پذیری و اطاعت عامل پیشرفت مردم ژاپن باشد.

در دیالوگی از این فیلم که گویا عصاره فیلم است ژنرالی ژاپنی میگوید اگر ایثار را بفهمی ژاپن را فهمیده ای.


۰ نظر ۱۴ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۷
سعید اصلانی

هوش مصنوعی پدیده ای که امروز ما با آن به گونه ای برخورد میکنیم که تا همین پنجاه شصت سال پیش با رایانه در کشور ما و کمی عقب تر در جهان داشتند.

 خاطره ای کوتاه از اولین برخورد من با کامپیوتر: شاید سه یا چهارسالم بود که پسر دایی پدرم در یک المپیاد بین المللی کامپیوتر رتبه آورده بود و ما برای استقبال از او به تهران رفته بودیم. یادم است در یکی دوروزی که قبل از آمدن پسر دایی از پرتغال در خانه شان بودیم یکبار به اطاقش رفتم. کامپیوترش روی میز بود با یک انگشت به موسش کمی حرکت دادم و بعد فرار کردم. لابد انتظار داشتم آژیر بزند یا  مثلا بیفتد دنبالم کند. پنج یا شش سال بعد اولین کامپیوترم را خریدم چند ماه پیش که کیسش را که پیدا کرده بودم کلی به ذوق آن روز هایم میخندیدم آخر آنقدر سیستمش پایین بود که ویندوز را به زور باز میکرد. 

و اما امروز یک موبایل اندروید نه چندان پیچیده که کار های مرا با هوش مصنوعی مدیریت می کند. مثلا وقتی باطری آن رو به اتمام است تماس ها را به صورت میس کال به من نشان می دهد و اجازه نمی دهد کسی با من تماس تلفنی برقرار کند. یکی از دوستان هم میگفت تلفن همراهش اجازه نمی دهد ویبره از مقدار خاصی بالاتر رود چون برای بدن ضرر دارد.

این اولین نسل طغیان هوش مصنوعی علیه بشر است. استفن هاوکینگ هزاره سوم را هزاره نابودی بشر می داند و معتقد است هوش مصنوعی و بمب اتم نابود گران بشرند. آلن تورینگ از اولین کسانی است که به تفاوت هوش بشری و هوش مصنوعی پرداخته و آزمون تورینگ را به این منظور طراحی کرده.

من با آلن تورینگ از فیلم بازی تقلید آشنا شدم. جایی که رمز ماشین رمز نویسی آلمان نازی را می شکند و پایان جنگ و احتمالا دنیای امروز را تغییر میدهد. این نقش با بازی شگفت انگیز بندیکت کامبریج  مرا مجذوب این شخصیت کرد.

معمولا بچه ها بعد از تماشای فیلم های رزمی بخصوص فیلم های بروسلی حس جنگی برشان می دارد و میپرند بالا و پایین و هی به این ور و آنور مشت می زنند. من هم بعد از دیدن این فیلم ها احساس نبوغ میکنم. و همین حس خوب است که مرا مجبور می کند بار ها این فیلم ها را تماشا کنم.


۱ نظر ۰۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۲۲
سعید اصلانی

ادبیات شفاهی به خصوص اگر از طریق رسانه ای پر مخاطب عرضه شود در میان اقشار زیادی از مردم بر ادبیات مکتوب رجحان دارد. به عبارتی شما بسیار خوشحال تر می شوید که انیمیشن مسافر کوچولو را تماشا کنید تا این که کتاب شازده کوچولوی آنتوان دوسنت اگزوپری را بخوانید.

در همین راستا بود که وقتی این دو فیلم را دیدم احساس کردم ده ها کتاب را در این عرصه خوانده ام و ماه ها در مراکز خاصی تجربه کسب کرده ام.

فیلم اول فیلمی به نام سیاه هست. در صدا و سیما به نام تاریکی پخش شد. این فیلم هندی که بازی درخشان آمیتاب باچان آن را بر جسته تر کرده دنیای یک کودک است که با چشمانی نابینا و گوش هایی ناشنوا و بالطبع زبانی ناتوان از سخن به دنیا می آید. با خویی وحشی تا هشت سالگی بزرگ می شود تا حدی که مانند یک حیوان به او زنگوله می بندند تا گم نشود اینجاست که یک معلم به کمک آنها می آید و با غلبه بر سختی ها او را به زندگی بر میگرداند.

این شاید برای خیلی ها سوال باشد که یک نابینا چطور زندگی میکند درس میخاند و کار های روز مره اش را انجام می دهد. مخصوصا نابینایی که نا شنوا هم باشد. شاید سالها تجربه و مطالعه بتواند کار تماشای این فیلم را برای شما بکند. در این فیلم ظرافت بازگشت امید به یک کودک تحت فشار های معلولیتش توسط معلمش به خوبی تصویر شده.


فیلم دوم فیلم بیرون درون (Inside out) ترجمه ای که خودم از آن داشته ام. ویکی فارسی آن را پشت و رو ترجمه کرده اما از ترجمه ویکی پدیای عربی بیشتر خوشم آمد. قلباً و قالباً ، انیمیشنی است ساخته 2015  که درست مانند فیلم قبلی برگرفته از روانشناسی تحلیل رفتار نوجوانان است. در این انیمیشن خاطراتی که منجر به تشکیل احساسات اصلی می شود به سبکی جالب برسی می شود. و مفاهیم انتزاعی افسردگی ( گم شدن شادی و غم) و سایر رفتار های دوره نوجوانی به تصویر کشیده می شود. با تماشای این فیلم هم گویا توانایی این را می یابید که دنیای اطرافتان را از نگاه احساساتتان نگاه کنید. و بتوانید منتطقی ترین تصمیم را در باره بگیرید.

در ایران هم هرچند اقدامات خوبی در راستای شفاهی سازی منابع مکتوب انجام شده مانند شکرستان و داستان های سعدی و غیره اما امیدوارم بتوانیم با شفاهی سازی جذاب مفاهیم کتاب های علمی و اجتماعی نیز فیلم هایی مفید به مخاطبان فارسی زبان ارزانی کنیم.

سینالف

۰ نظر ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۰
سعید اصلانی