چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ
هشدار: این فیلم ممکن است شمارا میخکوب کند بخنداند و به بغض بکشاند.
اگر بخواهیم یک جمله در مورد اصغر فرهادی بگوییم این است که وی حرفی برای گفتن دارد. فرهادی در گیر کلیشه و روزمرگی نمی شود و همین سبب می شود که با شوق و ذوق منتظر آثار بعدی اش باشیم. فرهادی بند بازی را بلد است. فیلم هایش عمدتا روی خطوطی حرکت میکنند که هیچ فیلم سازی جرعت اقدامش را ندارد و توأمان خطوط قرمز داخلی را هم رعایت میکند. فیلمش مخاطب عام است و تاثیراتش را در عمق افکار مخاطب خویش می نشاند. در مورد داستان فیلم چیزی نمیگویم چون حتما هر کسی که نام سینما را هم شنیده باید خودش آن را ببیند. بازیگران قدرتمند آن شهاب حسینی و ترانه علیدوستی به طور کامل احساسات را منتقل کرده اند. و پایان بندی فوق العاده فیلم در لحظات اوج باعث می شود که سالن سینما یکپارچه کف بزنند.
نام فیلم از کتاب توماس میلر به عاریت گرفته شده کتابی که تئاتر آن در جریان فیلم هم نمایش داده می شود. همزمان با این فیلم به مقوله تئاتر و نمایشنامه خوانی هم علاقه مند شدم. اما ابعاد این فیلم چنان سنگین بود که به این زودی نباید برای آن نقد می نوشتم باید منتظر می ماندم تا بیشتر هضم شود.
نکته جالب دیگر طلسم من و سینما بود که شکسته شد.
پرده اول : فیلم محمد رسول الله سینما 29 نشد
پرده دو: فیلم محمد رسول الله سینما ناجی نشد
پرده سوم: فیلم محمد رسول الله سینما ناجی نشد
پرده چهارم فیلم محمد رسول الله حق پخش انحصاری دانشگاه نشد
پرده پنجم فروشنده سینما ناجی بعلت برنامه اداره ارشاد نشد
پرده ششم فروشنده سینما ناجی سانس پر شد نشد
در اینجا بود که فشار هایم چپ و راست شدند فرشید کلاسش را کنسل کرد و برای سانس سه ساعت بعد بلیط گرفتیم و در حیاط سینما منتظر ماندیم تا این طلسم را بشکنیم
پرده هفتم:
بلیط در دست ده دقیقه از زمان شروع سانس گذشته من رو به فرشید: مطمئنم الان باز یه دبه ای در میارن.
اما ناگهان درها باز شد و طلسم شکست :)