این چه عطشیست که در من ایجاد شده این روز ها همه ی کار هایم با یک چیز سنجیده می شود.
کربلا
زیارت اربعین
السلام علیک یا ابا عبد الله

این چه عطشیست که در من ایجاد شده این روز ها همه ی کار هایم با یک چیز سنجیده می شود.
کربلا
زیارت اربعین
السلام علیک یا ابا عبد الله

ماجرایت عجیب طوفانیست، ترکیبی از تشنگی و زیر پا ماندن اجساد و جسم خونی تو... ، مرا که به یاد صحرای دیگری می اندازد. نمی دانم چه حکمتی دارد که هر که در این بزم مقرب تر باشد او را جام بلایی میدهند از جنس نور. ناگهان در منا هم که باشد کربلایی می شود. آری انسانی که خود را وارسته کند و از عرفه هم بیاید باید هم دعوت معبودش را آنی به تاخیر نیندازد و تلبیه گویان تا اوج آسمان به پرواز در آید تو را جسم به چه کار آید رهایش کن در میان این جمعیت... تو خودت را برسان به کرسی تلاوتت اینبار خدا می خواهد برای تو بخواند:"اقراء و ارفع" و حال نوبت توست که با معبودت عشق بازی کنی میخوانی و بالا میروی... میخوانی و بالا می روی... میخوانی و بالا می روی...
اما من اکنون این پایین خون تو را می بینم که جاری می شود در دفتر زمان و مکان. جاری می شود در وجود و جسم و جان هزاران مجاهد حزب الله مخلوط می شود با خون شهید بیضایی و شهید حیدری و همه شهدای مدافع حرم در عراق و سوریه خونتان جاری میشود و می پیوندد به جوی خونین شهید مغنیه و شهید صدر و شهدای حزب الله جوی های خونین شهدای غزه و یمن و بوسنی و برمه و پاراچنار که به این خون می پیوندد می رسم به شلمچه و طلائیه و مهران و اروند کنار و دهلاویه .جیحونی از خون است که پیش می رود و خون های آزادگان طول تاریخ را با خود میبرد بالا دست را که مینگرم این خون حسین است که سرچشمه همه این خون هاست... و چشم هایم را که می شویم جز نور نمی بینم.
دستم به روی سینه ام می رود
السلام علیک یا ثار الله و بن ثاره
التماس دعا
سینالف

کتاب دنیای سوفی سرگذشت حکمت و فلسفه در اروپا را به زبانی شیرین بیان میکند در حدود 100 صفحه اولش را فک کنم از همین ترجمه ی آقای کامشاد خوندم و بقیه اش را از ترجمه دکتر مهدی سمسار دکتر سمسار هرچند ترجمه اش ثقیل تر است اما به نظر تخصصی تر ترجمه کرده و برای کسی که بخاطر فلسفه این کتاب را میخواند ترجمه دکتر سمسار را پیشنهاد میکنم.
دانشجویانی که در دروس دانشگاهی خود کلیات فلسفه دارند مخصوصا اگر با کتاب دکتر دادبه میخواهند از فلسفه سر در بیاورند بهتراست قبل از آن این کتاب را مطالعه کنند.
افرادی که معتقدند اندیشه ی آن ها برترین اندیشه تاریخ بشریت است و کامل تر ازآن امکان ندارد یا به عبارت بهتر دچار دگماتیسم شده اند تحت هیچ شرایطی به این کتاب نزدیک نشوند.
قسمتی از اواخر کتاب:
«ما سیارهای زندهایم، ما کشتی بزرگی هستیم که در جهان کائنات بر گرد خورشیدی سوزان بادبان کشیده است؛ ولی هر کدام ما در عین حال نوعی کشتی حامل ژن بر پهنه گسترده زندگی هستیم. چنانچه این محموله را ایمن به بندر بعدی برسانیم، بیهوده نزیستهایم.»

به زودی این کتاب رو تمام می کنم الان که دارم این متن را می نویسم در آغاز فصل سی و سوم کتاب هستم.
من ازشهید مطهری آموختم که هیچ کتابی رو یکبار نخوانم و در سری اولی که میخوانم فقط روخوانی کنم بنا بر این یادداشت برداری نکردم و امیدوارم آن قسمت هایی را که نفهمیدم رو در سری دوم خوندنم بفهمم. سوالی در باره این کتاب بود در خدمتم.
نوشته شده در ششم فروردین 94شب میلاد امام رضا بود دیر از خانه خارج شدیم با مادرم رفتیم تا پدر بزرگم را ببینیم. مدتی بود بیماری اش شدت گرفته بود. تا درخانه خاله ام که چند مدت پدر بزرگم در آنجا می ماند رفتیم اما کسی خانه نبود. فهمیدیم که به خانه خودشان رفته اند عصر بود و آفتاب در حال غروب بنا شد که به محله مان برگردیم تا در مراسم میلاد امام رضا شرکت کنیم. زیرا اگر به خانه پدر بزرگم می رفتیم نمیتوانستیم به موقع برگردیم. مراسم میلاد سپری شد. وبه خانه برگشتیم. نیمه های شب بود. که با صدای تلفن از خواب بیدار شدیم...
پشت خط کسی گفت که او تمام کرد.
و اکنون یک سال است که از کنارمان رفته ای... هر گز فراموش نمیکنم آن مهربانی را که به ما یاد دادی. اینکه صادقانه زیستی و هیچکس نیست که بگوید از تو بدی دیده... یادم نمیرود که حتی گربه های پشت بام هم برای رفتنت غمگین شدند چرا که دیگر کسی برایشان غذا نمیگذاشت...
شط علقمه کربلا
عموما در ایران دانشجو جماعت به استادی که نمره بدهد میگویند خوب به استادی که نمره ندهد میگویند بد.
البته قطعا ملاک های زیاد دیگری هستند اما خلاصه همه ملاک ها همین می شود. در آلبوم خاطراتم به این عکس برخوردم مربوط به روز های اعتراضات در دانشگاه که یکی از اساتید کلاسش را روی چمن ها برگزار کرد (البته یه دور همی بود تا کلاس)
این عکس تقدیم استاد کبیری و های بای های اون روزش
جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
حدیث هفتادو سه فرقه اسلام را شاید شنیده باشید. برخی میگویند پیامبر هفتادو سه هزار گفته اما راویان چون برایشان سخت بود باور اینکه امت واحده به هفتادو سه هزار فرقه تقسیم شود آنرا کمتر نقل کردند. امروزه اما شاید بتوان هفتادو سه میلیون فرقه را هم یافت. شخصی شدن دین در سایه سکولاریسم پنهانی که بر جوامع اسلامی مستولی شده باعث شده هر کس جهان بینی خاص خود را در باره خدا دین و آخرت داشته باشد. در کوچه و بازار با مردم که سخن میگویی این را مشهود میبینی یکی میگوید خدا که ما را برای عذاب نیافریده هر کاری دوست دارید بکیند دیگری میگوید خدا درست پیامبر درست ایمه درست اما مسلمان های حالا یکیشان هم درست نیستند.
اینها مردمند برای بعضیشان تفاوتی نمیکند که به کدامین دین باشند. برای بعضیشان فکرشان فقط فکرشان است و عملشان آنچه از پدرانشان یاد گرفته اند.
اما خواص آنانکه به آنچه می اندیشند لباس مرکب پوشانده و بر رفاتر سفید جاری نموده اند.تعدادشان قطعا از 73 هزار هم بیشتر است با انواع تنوع ها.
آنقدر متنوع که کرانه های بالا و پایین آن به سختی دیده می شود.
از اسلام رحمانی مولانا بگیر تا اسلام اقتدار گرایانه ی داعش...
با اکثر پیروان این فرقهها که سخن گفتم گرچه در راه و منش و روش با یکدیگر اختلاف داشتند اما همگی در یک چیز اتحاد داشتند. و آن این بود که همگی خود را پیرو حقیقت و سایرین را گمراه می دانستند.

راه چاره چیست ؟

هر 
راه آن هرچه باشد پیوستن به الحاد نیست. الحاد از آب گل آلود جنگ های داخلی اسلام حد اکثر استفاده را برد و امروزه کم نیستند آتئیست ها امروزه مشت های با تمام توان بر پیکره اسلام فرود آورده اند.
یک سوال آنانکه امروز علیه اسلام می تازند از اسلام چه میدانند. آیا هرگز قرآن پارسی مثنوی معنوی را ورق زده اند
تفکری که من تا طلوع فجر بر آن خواهم بود نسبیت گراییست هر کسی که خود را حق میداند تلالویی از حقیقت در او هست ولی در باطل غوطه ور باشد. آمیختن حق و باطل حقیقت را باطل نمیکند اما مبارزه به سبک امروز حقیقت را با باطل یکجا می سوزاند. بیایید کمی خودمان را جای خدا بگذاریم و از آن بالا به خودمان نگاه کنیم عراق سوریه یمن طالبان افغانستان و...ایران حتی
خدایا حالمان خوب است ولی تو باور نکن
با اینکه زبان فیلم روسی بود ولی به دیدنش می ارزید. فیلم در حال و هوای جنگ جهانی دوم قرار دارد. حصور زنان در ارتش سرخ شوروی و داستان یک اسنایپر زن روس که در فیلم همه سختی های زندگی او را نشان میدهد. اوج سختی هایش اما نبردیست که برای حفظ سواستوپول انجام داد. ساخته ی یک کارگدان بی نام نشان به نام سریه موتریکسکی
اما سواستوپول کجاست؟
![]()
سواستوپول منطقه ای در جنوبی ترین قسمت شبه جزیره کریمه در اوکراین است. در سال 1942 درگیری سختی بین نیرو های روس و آلمان نازی در این مکان صورت گرفت و طی آن سواستوپول اشغال و با خاک یکسان شد اما طی عملیات ارتش سرخ در در سال های پایانی جنگ 1994 سواستوپول به خاک شوروی بازگشت و مجددا احیا شد. به صورت رسمی نه جزو اوکراین است و نه و جزء روسیه
در قرار داد های رسمی به صورت دوژور* یکی از شهر های اوکراین شناخته میشود اما بعد از آغاز بحران شبه جزیره کریمه به تصمیم مقامات محلی به روسیه پیوست و اکنون مدتیست در قراردادهای جهانی به صورت دفاکتو** شهری از روسیه شناخته می شود.
به نظر می رسد ساخته شدن این فیلم در سال 2015 نیز به همین خاطر بوده است. بعبارت دیگر روسیه با ساخت این فیلم می خواهد نشان دهد که این منطقه که ممکن است نشانه ای از تمام سرزمین های جدا شده از جماهیر متحده شوروی نیز باشد مانند خاک روسیه است و پیشینیان روس ها چقدر تلاش کرده اند تا این مناطق را حفظ کنند.
آنچه در این فیلم خود نمایی میکند شور و احساسیت که سعی میکند بر مخاطب مستولی شود. و یکی از نقاطی که میتوان گفت اوج احساسات در این فیلم است شعری است که دختری کوچک در یک مهمانی با شور و هیجانی خاص ادا میکند و مورد تشویق حضار قرار میگیرد.
شخصیت اصلی فیلم دختری روس که نمادی از سرزمین مادری روسیه است گرچه همه ی اطرافیان خود را از دست می دهد و گرچه خودش به صورت بسیار شدید زخمی می شود اما نمی میرد و می ماند و یکی از صحنه های آخر فیلم نشان میدهد که داستان را برای نسل نوین روسیه تعریف میکند.

دوست داشتم آنرا با یک دوبله و یا لا اقل با یک زیر نویس تماشا می کردم. اما قطعا بیینده ای که حتی یک کلمه زبان روسی نمیداند هم میتواند به حد کافی از آن لذت ببرد.

*دوژور : در حقیقت در حقوق شناسایی حقیقی را گویند
**دفاکتو: در واقعیت آنچه اکنون جریان دارد(اغلب در سیاست شناسایی دفاکتو موقت است)
پنجشنبه گذشته با دوستان و شاگردان زبانکده دوست خوبم آقای پیروز(به قول شاگرداش) تو اردوگاه فتح آباد بودیم./
نکته: جهت دانلود عکس ها با اندازه اصلی روی آنها کلیک کرده و از صفحه باز شده آنها را دانلود کنید/