زمان ، مرکبی که بی توقف می تازد
چند روزیه که مثل یه کشتی به گل نشسته کنج خونه درگیر خودم بودم. کل شب رو بیدار میمونم تو مسنجر هایی مثل پالتاک ول میگردم و صبح ها تا بعد از ظهر میخوابم مفید ترین کاری که ممکنه کرده باشم اینه که برای گیاهان خونمون مقداری دی اکسید کربن تولید کردم. میگن هر از گاهی یه افسردگی چند روزه طبیعیه! اما واقعا آزار دهنده است مخصوصا اگر با این روحیه به امتحانات بزنم واقعا بدبخت میشم.
داشتم فک میکردم زمان شبیه چیه؟ به نظر من زمان شبیه یه اسبه یه اسبه که ما سوارشیم و داریم این مسیر رو میپیماییم. یه وقتایی که مثل الان انقد گشادگی فکری پیدا میکنیم که نمیتونیم به هیچی فکر کنیم انگاری که افسار اسب از دستمون در میره و اسبه با آسون ترین راهی که معمولا به سر پایینی ها و دره ها ختم میشه ما رو می بره من تجربه روز های موفق رو هم داشتم روز هایی که از ساعت 5 صبح بیدار میشدم واسه زندگیم برنامه مینوشتم در واقع انتخاب می کردم اسبم به کدوم جهت بره یه همت قوی و یه انگیزش قدرتمند میخوام تا قطار موفقیتمو راه بندازم.
با یه سخن طلایی از دارن هاردی متنک امشبم رو به پایان برسونم
دارن هاردی میگه موفقیت آدما مثل یه قطار میمونه، وقتی ایستاده با یه قطعه کوچولوی چوبی اندازه یه قوطی کبریت میتونی جلوی حرکتش رو بگیری. اما وفتی حرکت کرد و به یه سرعت نه چندان زیاد شصت کیلومتر بر ساعت رسید اون قدر قدرت پیدا میکنه که قادره یه دیواره چند متریه بتنی رو بترکونه و ازش رد شه حالا قطار من ایستاده و منتظره اون قوطی کبریت و از جلو پاش بردارم.
فردا از بالای کوه عون بن علی به سعید جدید سلام میدم.