نامه ای برای معدن 90
این نامه به مناسبت فارغ التحصیلی تلخ بچه های معدن 90 نگاشته می شود.
سلام راستش نامه ام قبل از آنکه درد دل باشد شکواییه ای است به خودتان به قول یکی از مقامات ارشد دانشگاه مگر فکر کرده اید کجا دارید درس میخوانید. به راستی شما فکر می کنید در کجا درس میخوانید در آکسفورد...
البته شاید فکر نمیکردید که در کجا درس میخواندید شاید نمیدانستید که اینجا ایران است همه چیزش سیاست زده از والیبالش گرفته تا یک مراسم فارغ التحصیلی کوچک در دانشگاه مسئولینش به قول "خیلی ممنون" ها همیشه مسئولند حتی در مراسم عروسی خودشان کارت پرسنلی خودشان را سوراخ میکنند و جامعه اش همان جامعه غم باری است که جرعت دیدن شادی را در میان خود ندارد به راستی که شما حساب نکرده بودید بعد چهار سال تلاش نتوانید لا اقل یک عکس با لباس دور همی باهم بگیرید بروید از فرداست که صبح آرزویتان بدمد از فردا شما هم می شوید یکی از همین آقایان ولی قول بدهید شما که مسئول شدید اینگونه نباشید. بذر شادی را بکارید به هر بهانه ای اگر نتوانستید بذر شادی را بکارید لا اقل مانعی در برابر شادی دیگران نباشید. به قول یکی از اساتیدتان که میگفت اگر در معدنی سود سر به سر آمد معدن را تعطیل نکنید آن معدن اگر برای شما نان ندارد برای کارگر هایی که آنجا کار میکنند روغن دارد. لا اقل نان آنها را نبرید نان هیچکس را نبرید. قصدم نصیحت نیست ولی میسوزم وقتی میبینم فارغ التحصیل های دیروز اینگونه شدند و میترسم از اینکه فارغ التحصیل های امروز و فردا هم آنگونه شوند و به هر حال امید که آنگونه نشوید...
دوست دارتان سینالف