زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

داستان عدالت خدا

چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ق.ظ

انسان: خداوندا من به عدالت تو شک دارم آخر چطور ممکن است که تو عادل باشی و جهان اینگونه باشد؟

خدا: چرا فکر میکنی من عادل نیستم؟

انسان : خدایا چرا من بیمار هستم و بسیاری در این جهان بیمار نیستند این عدالت نیست.
خدا: همه ی شمارا سالم و تندرست کردم دیگر چه؟
انسان: خدایا چرا من زشت هستم و انسان های دیگر زیبا تر از من؟
خدا: همه تان را زیبا کردم دیگر چه؟
انسان: خدایا من گرچه مانند همه زیبا و تندرستم اما من پول ندارم و دیگرانی هستند که ثروتمندند.
خدا: به همه تان ثروتی فراوان و برابر عطا نمودم آیا راضی میشوی؟
انسان: انسان های دیگر مهارت هایی دارند که استعداد ذاتی آنهاست خدایا چرا مهارت های من کم تر است؟
خدا: به همه تان مهارتی برابر ارزانی میکنم آیا راضی شدی که اکنون همه انسان ها با قیافه و مهارتی برابر از ثروت و سلامتی یکسانی برخوردارند؟
انسان : نه!
خدا : چرا چه چیزی دیگری میخاهی؟
انسان : گل ها زیبا تر از علف ها هستند و گوشت بدن ها از سنگ ها نرم ترند آنها باعث اختلاف می شوند
خدا: همه مواد عالم را از یک جنس و از یک درجه میسازم دیگر چه
انسان: برخی بزرگترند وبرخی کوچکتر این عدالت است؟
خدا: همه را به یک اندازه جمع میکنم 

و خدا همه هستی را در ذره ای جمع کرد ولی دیگر انسان نبود که از عدالت خدا ایراد بگیرد. خدا آن ذره را مجددا گشود تا زمین و آسمان دوباره شکل گیرد انسان نام آن روز را انفجار بزرگ(Big Bang) گذاشت. و گویی گفت و گوی دیروزش را با خدا فراموش کرده بود چرا که باز از عدالت خدا ایراد میگرفت.

و خدا با لبخند میگفت همین که تو وجود داری عدالت محض من است.

sin.alef

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی