زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۳۴ مطلب با موضوع «خاطرات(گذر عمر)» ثبت شده است

نمیخواهم اسمش را وصیت نامه بگذارم. اینجوری خیلی سنگین میشود و شاید اصلا حوصله ات نکشد که تا تهش را بخوانی. نمیخواهم از قرض و قوله هایم بنویسم و از نماز و روزه ی قضایم چرا که حساب سنگینی با هیچ کس ندارم جز خدا که اوهم کریم است و تمام

اینجا می خواهم از روز های سپری شده ام بنویسم. روز های خوب و بدی که گذرانده ام. فرصت هایی که برای ابراز عشق به عزیزانم از دست داده ام و...

راستش سخت است آخرین نوشته هایی را بنویسی که بعد از تو میخوانند و این شاید یکی از آخرین اثراتم در دنیا باشد. از همین رو باید در انتخاب کلماتم دقت کنم. لذا میخواهم در این مهم ترین کلماتم راجب مهم ترین چیزی که باید، بنویسم...

هدف...

راستی ما انسان ها برای چه به دنیا آمدیم. صادق هدایت می گوید این یک زندگی بود که پدر و مادرما به ما بخشیده اند و ما مختاریم آن را به اختیار به طبیعت واگذار کنیم یا آنقدر صبر کنیم که طبیعت آن را از ما بگیرد. همفکر های صادق شاید خیلی بروز ندهند اما همه تلاششان در زندگی این است که حال شکمشان خوب باشد چند صباحی خوش بگذرانند و پس دادن این زندگی را به تاخیر بیندازند.

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان خب می توانم حال صادق و رفقایش را درک کنم. آن ها که در زندگیشان چیزی جز سنگ نمک شور نخورده اند حتما خوردن نمک های روان دریاچه ارومیه برایشان لذت بخش خواهد بود. کسی که هدفش در زندگی مزه کردن نمک های دنیا باشد هیچگاه فرصت چشیدن طعم یک سیب را نخواهد داشت. هیچگاه از خوردن یک نان گرم گندمی خوشمزه سیر نخواهد شد و هیچ گاه از شیرینی یک هندوانه آب دار چشمانش را نخواهد بست. او فقط به دنبال نمک است. نمکی که هم از کیفیت زندگی اش چیزی باقی نگذاشته و هم کمیت زندگی اش را خواهد کاست.

نمک و میوه تمثیل هستند. قطعا فهم زندگی در مثال نمک خوار ها ساده نیست اما بگذار برایت از داستان زندگی آدم های واقعی بگویم...

آدم های واقعی میلیون ها تومان خرج نمای ساختمانشان می کنند.ساختمانی که ده بیست سال بیشتر دوام نمی آورد. لباس های رنگی رنگی گران می پوشند لباس هایی که یکی دوسال دیگر به زباله ها خواهند پیوست. غذا های گران میخورند که برای تهیه اش چندین حیوان ذی احساس کشته شده. همین غذا برای چند ساعت درون بدنشان دوام نخواهد آورد.

من از خودم می پرسیدم واقعا هدف خدا از این که ما آدم ها را به این دنیا فرستاد چیست؟ هدف بقیه را شاید ندانم ولی من یکی را که برای خوردن و خوابیدن به این دنیا نفرستاده. در ماتریالیستی ترین نگاه ممکن هم اگر رفاه تنها هدف زندگیمان باشد تا چند نسل دیگر کره زمین نابود میشود.

دون آ دون

ادیان شرقی به چیز عجیبی معتقدند. آنها می گویند آدم ها وقتی می میرند دوباره در جسمی دیگر به دنیا می آیند و در این راه سیر تکاملی خودشان را طی میکنند. برخی مذاهب عرفانی اسلامی هم عقایدی مشابه آن ها دارند مثلا اهل حق معتقدند جسم مانند جامه ایست که هنگام مرگ آن را به در آورده و جامه ای دیگر در بر میکنیم. و این کار را دونادون می نامند.

در فرهنگ اسلامی البته تناسخ به اثبات فلسفی و کلامی باطل است. اما مسلمان ها هم به دو گروه تقسیم می شوند آنها که معتقدند خدا آن بالا جایی در آسمان ها در عرش خودش نشسته است و گروه دوم که معتقدند در عالم چیزی جز خدا وجود ندارد همه از اوست و همه اوست. گروه دوم را که تئوریسین آن را ابن عربی میشناسند وحدتیون می نامند که به وحدت وجود معتقدند.

من این مرد و این مردمان را می پسندم. آن ها معتقدند من تو هستم تو من هستی و هردو او هستیم. با این نگاه دیگر آشنا و غریبه نمی ماند.با این نگاه ترک و فارس و عرب و عجم نمی ماند. دو روز گذشته صبحانه و ناهار نخوردم و تنها نیمه های شب غذای سبکی خوردم. با ماتریالیستی ترین نگاه ممکن هم نگاه کنی قانون تصادفی و شانس باعث میشد کمی آن طرف تر در آفریقا یا یمن به دنیا بیایی چه اتفاقی می افتاد. احتمالا همین یک نیمچه وعده را هم مجبور بودم با برادرانم شریک باشم همین یک ماه گذشته در انتخابات مجلس به بچه ها می گفتم نماینده مجلستان غیر از آسفالت کردن در خانه تان به فکر مثلا سیستان و بلوچستان هم هست؟

اه چقدر آسمان و ریسمان به هم میبافی سعید مخلص کلام تو به دنیا آمده ای که دنیا را بهشت کنم.

-زززززززز پیاده شو باهم برویم

خب راست می گوید من کجا و بهشت کردن زمین کجا. اصلا در حد و اندازه این حرف ها نیستم که اگر بودم باز هم کار زیادی ازم بر نمی آمد از یک دست صدایی بر نمی آید.

پس دوتا ماموریت برای خودم در نظر گرفتم اولا اینکه خودم را بهشتی کنم تا بتوانم بهشت را بیاورم. و دوما اینکه دو سه نفر دیگر را هم با خودم همراه کنم "همسفر" کنم و بعد ده بیست نفر دیگر  و بعد هزار نفر و بعد میلیون ها نفر

خب اینجا ها خیلی بزرگ است سعید آیا اصلا ظرفیت این کار ها درون تو هست؟ پاسخ: قطعا خیر

من از پس خودم بر نمی آیم و خیلی زور بزنم لنگ لنگان همان خودم را با دو سه نفر همسفر به کشتی برسانم.

کشتی کدام کشتی؟ این ناخدا کیست که در این عرصه که تو نمیتوانی خودت و دوسه نفر را همراه کنی می آید و با کشتی همه را با خود همراه می کند.

آها رسیدیم به اصل مطلب زیادی مطلب را کش دادم اما خب جای قشنگی رسیدم به کشتی.

این کشتی صد ها برابر تایتانیک است و هیچ کوه یخی هم نمیتواند خشی بر روی آن بیاندازد. راستگو ترین انسان روی زمین وعده ی آمدن این کشتی را به ما داده پس هر چه اوضاع بد تر میشود امیدم بیشتر میشود. خس و خاشاک از جلو راه این کشتی تمیز میکنیم نه اینکه اینها مانع آمدن کشتی باشند نه این کار ها به نشانه ادب حضور این کشتی است. این کار ها چراغ امید است در دل های ما

مراقب باش چراغ امید در دلت خاموش نشود.

 

۰ نظر ۰۷ مهر ۰۲ ، ۱۳:۱۷
سعید اصلانی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ فروردين ۰۲ ، ۰۴:۵۹
سعید اصلانی


امین را از نوروز 96 شناختم. قبل تر ها هم اسمش را شنیده بودم اما برایم مانند همه دیگر شهدایی بود که فقط یک نام و شاید گاهی عکسی بر روی یک بنر بود. شهید امین کریمی یکی از شهدای مدافع حرم آذربایجان بود، عکسش را هم زیاد دیده بودم در مراسم های مختلف.
اما هیچ کدام مانند مستند ملازمان حرم او را به من معرفی نکرد. عید بود خانه پر از مهمان بود. شبکه خبر مستند ملازمان حرم را پخش می کرد مستندی که خانم دکتر پیرانی همسر شهید رضایی نژاد و مادر آرمیتا با همسران شهدا صحبت می کرد. قسمت هجدهم بود. این داستان امین
وسط همان مجلس مهمانی که همه حواسم جلب تلوزیون شد بغض سنگینی در گلویم نشست. مستند را از نیمه دیدم. همان روز نسخه کامل آن را دانلود کردم و چندین بار تماشایش کردم.
مدت ها گذشت کارم شده بود جستجوی خاطرات امین، کلیپ های تشییع اش، چند کلیپ محدود سوریه اش و هر چیز دیگری که به امین مربوط می شد. به همین قرار چندین ماه سپری شد تا اینکه در دیدار معاونت فرهنگی قرارگاه مدافعان حرم شمال غرب صحبت هایی ابتدایی انجام شد برای انجام یک اقدام فرهنگی در خور برای این شهید. پیگیری مصاحبه های انجام شده با خانواده ی این شهید و تبدیل آن ها به یک کتاب برای معرفی شخصیت والای این شهید بزرگوار.
در همین برنامه ها بودیم که خدمت سربازی پیش آمد و پروژه تا حدودی متوقف شد اما تابستان 97 خبر آماده چاپ شدن کتاب شهید کریمی را شنیدم حسی توام با شادی و حسرت در دلم نشست اما عمیقا خوشحال بودم . اواخر مهر ماه  برای رونمایی از کتاب طائر قدسی به سالن مرکز فرهنگی اباعبدالله در قیطریه رفتم. و کتاب را در همان سفر مطالعه کردم. کتاب را به غرفه مرکز نشر آثار دفاع مقدس در نمایشگاه کتاب تبریز در هفته اول آبان رساندم.
در همه ی این روز ها حضور امین را در زندگی ام احساس کردم و با او وارد دیالوگی می شدم که رهنمای مسیرم بود. امین برایم برادری کرد. دیروز و امروزم را ساخت و میدانم که فردایم را نیز با همسفری او خواهم ساخت. دوست دارم هر روز بیشتر شبیه او شوم و همین خواسته ی من است از او

همتم بدرقه ی راهم کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم! 

طائر قدسی را بخوانید! عاشقش شوید!
۰ نظر ۰۶ دی ۹۷ ، ۱۴:۱۲
سین الف

ریاست محترم جمهوری منتخب ایران، جناب آقای دکتر روحانی

سلام

پس از روز های دلهره آور انتخابات که با رای منطقی ملت در حمایت از عقلانیت خاتمه یافت بر آن شدم تا نامه ای به شما بنگارم و در آن از بیم و امید های آینده ی این سرزمین سخن گویم.

در ابتدا از امید ها بگویم، امید هایی که به آبادی ایران زنده نگه داشته اید. شاید ندانید انتخاب شدنتان جلوی این سخن چند نفر را گرفته که بگویند این سرزمین جای ماندن نیست. باید رفت و این خاک و خاکستر نشینان آن را به خودشان واگذاشت. نه اینگونه نیست اینجا سرزمین مادری من است. ایران را وا نمی گذارم تا عده ای هر چه بخواهند با آن بکنند. و این شمایید که پس از زمینه سازی آیت الله هاشمی رفسنجانی و خط شکنی جناب حجت الاسلام سید محمد خاتمی اکنون طلایه دار این قوم اید. فلذا دامنه ی تاثیرات شما چه مثبت و چه منفی در این چهارسال دوم خلاصه نخواهد شد. بلکه شما با عمل کردن به وعده ها یا عمل نکردن به آن ها تاریخ هزار ساله ی آینده ی این سرزمین را می نگارید. که البته همه مان امیدواریم به انجام وعده ها چرا که یار سفر کرده مان خیالش راحت بود از بلوغ ایران، از اینکه سرزمینمان دست نامحرمان خائن نمی افتد.

اسلام دموکرات ترین دین جهان است. آنجا که می فرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم. این ما هستیم که درجه خوشبختی یا شقاوت خود را تعیین میکنیم. اصلاحات عنصر ضروری حیات ایران است و آنقدر کار نکرده هست که از امروز تا ده نسل هم باید همه تلاشمان را بکنیم تا به آرمانشهرِ ایرانشهر برسیم.

جناب آقای روحانی مردم ایران از هر قوم و نژاد و تفکر و طبقه، اسلام رحمانی را عمیقا باور دارند و به قول سید محمد خاتمی عزیز اصلاحات غیر دینی و لائیک را نه باور دارند و نه می خواهند. اسلام رحمانی در جهان شناخته شده نیست. غربی ها معتقدند اسلام مکتب ترور است و کسانی که به آن ها مسلمان خوب میگویند کسانی هستند که به قوانین مکتب ترور عمل نمیکنند.

جناب آقای روحانی نماینده ی اسلام رحمانی باشید. سفیر حضرت مهربانی ها پیامبر خدا که در اوج اقتدار دشمنانی را که بد ترین توهین ها را به ایشان کرده بودند را می بخشد و به آنان امان نامه میدهد. بگذارید مردم جهان با مردم مسلمان ایران آشنا شوند. دیوار های فرهنگی که دور ایران کشیده شده را فرو بریزید و ایران را به جهان نشان دهید.

جناب آقای روحانی ! مردم یارانه چند برابر را پس زدند تا به شما بگویند اولویت های بالاتری وجود دارد. شما بهتر از من می دانید که وضعیت بیکاری و رکود در چه وضع است. و قطعا در پایان این چهارسال دوم انتظار است اقداماتی چشمگیر در این زمینه انجام شده باشد. اما مردم ایران معتقدند اولویت های بالاتری وجود دارد. ارتباطات فرهنگی با جهان در این چند سال آموخته های زیادی برای ما داشت. نمی دانم دوستانم در این مورد بخصوص چگونه فکر میکنند ولی من معتقدم اصلاح طرز تفکر و اصلاح جهان بینی از نان شب واجب تر است. چه بسا که گاه با اصلاح طرز تفکر نان شب سهل الوصول تر از سابق می شود. کودکی که عادت کرده از پس گردنش قاشق غذا را بچرخاند و بخورد چه بسا با تغییر نگرشش به زندگی راه ساده تری برای غذا خوردن کشف کند.

فرهنگ ایران نیاز به جراحی های اقتصادی و سیاسی پیچیده ای دارد که امیدواریم قسمتی اعظمی از بنیان های آن در دولت دوازدهم در اولویت امور قرار گیرد.

و اما گلایه ها

آقای دکتر در این انتخاب عمده مردم انتخاب خود را از بین دو تفکر غالب برگزیدند و کسی نمی داند اگر تفکر سومی وجود داشت نتیجه چقدر تغییر میکرد. در دوره تبلیغات بی اخلاقی هایی از سوی ستاد جنابعالی انجام شد که به چند نمونه مختصر اشاره میکنم:

·       انتخاب تیم مشاوران: قبلا در نقد های قبلی ام به شما نوشتم که متن سخنرانی هایتان ابدا مناسب نیست. و من این را زیر چشم مشاور هایتان می بینم همان ها که گفتند کاندیدا ها مثل سگ از مجری بترسند. در واقع سائر چیز هایی که ذیلا عنوان میکنم ریشه در همین ادبیات سخیف و طرز تفکر پیرامون آن دارد. امیدواریم با تصفیه و جایگزینی مشاورینی اندیشمند جلوی حاشیه های بی مورد و ایجاد چاله های عمدی در مسیر توسعه ایران گرفته شود.

·       ماجرای آقای حجت اشرف زاده در مشهد و ایده اینکه او را خرج انتخابات کنید ابدا مناسب نبود و اصولا آغازی که بر حقه و فریب سوار باشد راه به جایی نخواهد برد.

·       شعری که خطاب به امام رضا در یکی از ستاد های منصوب به حضرتعالی قرائت گردید موجب ناراحتی اقشاری از مردم مسلمان گردید. لازم بود اگر نه اینکه برخورد و توبیخ های شدید حداقل برای به دست آوردن دل کسانی که ناراحت شدند از این کار چند جمله ای می فرمودید.(در فضای بدون تنش بعد از انتخابات این کار آسان تر است.)

·       برخورد نامناسب عواملی که خود را منتسب به شما می دانند با پدر شهید مدافع حرم در یکی از مساجد تبریز در روز انتخابات از مواردی است که نیاز اکید به پیگیری دارد به عنوان یک اصلاح طلب حامی جنابعالی با شنیدن خبر فوق عمیقا متاثر شدم و تا حصول نتیجه آن را پیگیری خواهم نمود.

·       در مورد اشکالات وارده به هیات برگزاری انتخابات مبنی بر کمبود تعرفه ها در برخی نقاط شفاف سازی شود.

در پایان سخنی که خیلی ها به شما گفتند را تکرار میکنم. همان چیزی که در مشهد سر بسته گفتید. مردم کارشان را انجام دادند حالا نوبت شماست.

یکی از اصلی ترین دلایلم دراین انتخابات از رای به جنابعالی باز بودن دستم در انتقادات بود. فلذا در عین ابراز علاقه قلبی نسبت به شما و بنا به دستور خود جنابعالی تیغ تیز نقدم را به تنها ارگان پاسخگوی کشورم میگیرم تا اصلاح شود هر که در او غش باشد. به امید ایرانی آزاد و آباد.

سینالف

یکشنبه آخرین روز اردیبهشت 1396

 

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۴۷
سعید اصلانی

به تازگی به این شیوه از رهنوردی دلبستگی پیدا کرده ام. شیوه ای نه چندان نوین که می خواهم آن را در سنجه ای کوچکتر بیازمایم و اگر پسند شد و در توانم بود (اه فارسی سره نوشتن چقده سخته...)  اگه تونستم دوست دارم یه سفر طولانی رو آغاز کنم.
سفر با دوچرخه


فک میکنم سفر با دوچرخه پر هیجان ترین گونه سفر هستش معمولا ما وقتی تصمیم میگیریم بریم یجایی و گردش کنیم مثلا تصمیم میگیریم بریم اصفهان، سوار ماشین میشیم بابا جاده قدیمی تهران رو نمیپسنده و دوست داره وارد آزاد راه بشه  وارد آزاد راه میشی و با سرعت 120 تا چند ساعته میرسیم تهران و بعد وارد بزرگراه اصفهان میشیم و چند ساعت دیگه اصفهانیم خب بچه ها خوش بگذره اما خوب تصور کنید سفر پدال زنان آغاز کنیم با پیدا کردن یه جای خوب یکم ظهر استراحت میکنیم بعد از ظهر یه روستا پیدا میکنیم و با مردمش گپ میزنیم شب رو چادر میزنیم و به ستاره ها نگاه میکنیم در کل طول روز فقط نیمی از راه رو اومدیم. وقتی باد تو صورتت میزنه وقتی خستگی لذت بخش سفر رو حس میکنی وقتی فرصت این رو داری که با مردم صحبت کنی اون وقته که وقتی به اصفهان میرسی اندازه ده تا سفر اصفهان خاطره برات میمونه.


پیشنهاد میکنم امتحانش کنید البته قبلش کلی آموزش باید ببینید سفر با دو چرخه همونقد که جذابه خطرناک هم هست.

۲ نظر ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۶
سین الف

رحم و شفقتی در وجودش نیست. آنقدر سخت و تنگ می گیرد بر او تا تسلیمش کند. این ابر شهر در نگاه اول زیبا و بزرگ است اما وقتی در آن زندگی کنی بی آنکه آشنا و قرابتی با آن داشته باشی ، باید سال ها سختی بکشی تا به دشواری ها عادت یا خودت را با آن سازگار کنی؛ ولی با این وجود در این شهر جادویی هست که به تو قدرت مبارزه میدهد. ح.ن

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۴
سین الف
میگویند اگر میخواهی در مورد راه رفتن کسی نظری بدهی ابتدا کمی کفش هایش را بپوش تا بتوانی حقیقی تر درموردش چیزی بگویی...
چند روزی بر حسب اجبار گذارمان به راه رو های بیمارستان افتاد و چه قدر بی اطلاع بودم از اوضاع تعدادی از هموطنانم که دست تقدیر راهشان را بدین سوی انداخته بودم.

ساعت یازده و نیم صبح روز پنجشنبه روز تعطیل بعد از عید فطر بود کمی دیر از خواب بیدار شده بودیم و صبحانه میخوردیم که تلفن پدرم زنگ زد. تماسی از طرف تلفن دایی ام بود اما کسی پاسخ نمیداد پس از چند تماس به این طرف و آن طرف متوجه شدیم در جاده اهر تبریز تصادف کرده اند.
شدت تصادف به حدی است که چهار آمبولانس و یک بالگرد به صحنه تصادف اعزام شده اند.
...
سکانس اول: اورژانس بیمارستان امام رضا ع
روز تعطیل است و به نظر می رسد یکی از پزشکان اورژانس در مرخصی است. راننده آمبولانس میگوید امروز جاده ها خیلی شلوغ است به اندازه حجم چند هفته بیمار به اورژانس آورده. تا ساعت 4 که در اورژانسم 130 نفر را خدمات رسانی کرده آن هم فقط با یک دکتر.
...
سکانس دو: بیمارستان شهدای تبریز بخش سی تی اسکن
تخت های نزدیک به 15 بیمار به همراه چند بیمار ویلچری و سر پایی جلوی بخش سی تی اسکن کنار هم ایستاده اند تا نوبتشان برسد تا عکس برداری انجام شود. به نظر می رسد فقط ساعات محدودی در روز کار میکند.
...
سکانس سه: راهرو های بیمارستان امام رضا ع
کلی آدم روی صندلی های سالن نشسته از صبح روی زمین ننشسته بودم کمرم درد می کرد روی صندلی های سالن کمی آرام گرفتم کلی آدم عجیب و غریب با لهجه ها و زبان های مختلف خدا میداند از کجا ها برای شفای بیمارشان کوبیده اند و آمده اند اینجا. این اقوام ما که تصادف کرده اند قریب به یک هفته ای در بیمارستان هستند و همراهانشان هم تقریبا تمام وقت کنارشان تازه ما که در شهر خودمانیم و ظرف یک ساعت کلی کار میتوانیم بکنیم کسی که یک ماه بنا باشد در بیمارستان بماند و از هیچ امکانات اسکانی و بهداشتی برخوردار نیست چه میکشد. من که با چند ساعت مشکل داشتم خدا به داد آن ها برسد.
این قسمتی از صحنه هایی بود که در طی یکی دو روز رفت و آمد در راهرو های بیمارستان با آن آشنا شدم به فکر چاره باشیم.
۱ نظر ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۵:۰۳
سین الف

تیتر مطلبی بود که مرا سراسیمه به دانلود فیلم ضمیمه اش ترغیب کرد

اما این کلیپ حقیقتا غمناک بود طوری که هر جنبه اش اشک مرا در آورد.

خرابه شدن شهری که به آن عشق می ورزی خبر بدی است

اما خبر بد تر این است که بدانی این خبر را ممکن از امروز تا چندین سال دیگر هر آنی بشنوی

گسل تبریز یکی از خطرناک ترین گسل های ایران است که متاسفانه بد ترین توع ساخت و ساز در مناطقی از حاشیه نشین ها و قسمت دیگری از ساختمان های اشرافی تبریز روی آن قرار دارد.

چند سال پیش که در کنفرانس ساخت و ساز بر روی گسل بعنوان خبرنگار حضور داشتم از یکی از کارشناسان ژاپنی شنیدم که میگفتم اصول پیشگیری و ایمنی در زلزله برای ساختمان هایی که روی گسلند هیچ مفهومی ندارد.

دانلود مستند زلزله بزرگ تبریز با 20 مگ حجم از هاست اختصاصی » دریافت

تبریز هشت بار بر اثر زلزله تماما با خاک یکسان شده

این مرا بیشتر می ترساند

تانری قوروسون*

داشتم به کلیپ زلزله های سال 91 نگاه میکردم

داشتم به این فکر میکردم که مردم تبریز در شب احیاء رمضان 91 چقدر خالصانه خدا را عبادت میکردند چرا؟

به قول گابریل تو سریال کنستانتین چون اونا میترسیدن

کمی بیشتر مراقب اعمالمون باشیم

کی به شما تضمین داده که چند دقیقه دیگه تو شهر شما یه زلزله بزرگ نمی یاد؟!؟!


*خداوند بلا را دور نگه دارد.

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۵۳
سین الف

از جملات ماندگار من دیروز 21 ام خرداد 1395 به فرشید در دامنه کوه عون بن علی (ع) تبریز اندر تایید سخنانش در نهی از پیوستن به شرکت های هرمی:

انگار کسی به من گفته است که همه ی آرزو هایت در آن گوشه اطاق است و شرط دست زدن به آنها و برداشتنشان این است که ساعت 5 صبح بیدار شوی. اما من خودم 11 ظهر بیدار میشوم...

رسیدن به موفقیت ها به همین آسانی است و با برنامه ریزی موثر اتفاق می افتد اما عده ای دنبال راه های میانبر اند که یا نمی رسند یا بسیار پر هزینه و ناپایدار میرسند.

۱ نظر ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۵
سین الف

بالاخره رسید روزی که ما هم از این لباسا تنمون کنیم

و در مقام یک مهندس سوگند یاد کنیم که:

در مقام یک مهندس سوگند یاد میکنم که دانش و توانایی خود را در راه بهبود زندگی بشری مصروف داشته و در این راه مقدس سستی و رخوت در من راه نیابد.

سوگند یاد می کنم که از علم خویش جز در راه مشروع و شرافتمندانه استفاده ننموده زندگی و پیشه خود را با قوانین عالی بشریت منطبق سازم .

سوگند یاد میکنم که خدمت را بر درآمد.افتخار و آبروی حرفه ای ام را بر نفع شخصی ارجح داشته و منافع مردم را برتر از همه تمایلات خویش قرار دهم.

با تواضع و خشوع از خداوند مهربان برای انجام تعهدات اخلاقیم توفیق خواسته و با ایمان به آنها به شرافتم سوگند یاد میکنم.

و چقدر زیبا بود وقتی اشک ها و لبخند هایی که در انتهای مراسم روز فارغ التحصیلی به هم می آمیزد و دوستانی که سالها با آن ها روزگار گذراندیم. آروزی بهترین ها را برایشان دارم امید که خبر های خوشی از آنها بشنوم و امید که هر آینه نامشان را بر بلندی های موفقیت ببینم.

ممنونم از سیامک، علی، مهدی وبقیه دوستانم که کیلومتر ها راه رو برای شرکت در جشن فارغ التحصیلی من و بقیه دوستاشون اومدن.

غروب روز هفدهم خرداد روز جشن فارغ التحصیلی و من و مهدی شجاعی عزیز که از تبریز به جشنمون اومده بود خیره به آفتاب

۱ نظر ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۵۵
سین الف