زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

امسال هم به هر نحوی بود ته کشید و رفت امسال زیاد تفاوتی با پارسال و پیارسال نداشت در واقع سالهای کارشناسی برای خیلی از دانشجو ها مث هم میگذرن. متاسفانه البته حدیثی بود از یکی از معصومین که میگفت اگه دوتا از روز های عمرتون شبیه هم باشن ضرر کردید حالا منو خیلی از همسن و سال هام رو ببینید که سه چهارسالمون شبیه همه. نباید بزارم تو برهه های دیگه ی زندگیم این اتفاق تکرار بشه. سال 94 تصمیمای خوبی گرفتم تو یه سری کلاس های آنلاین موفقیت  شرکت کردم و و کلی اهداف و برنامه نوشتم اما خیلی کم عمل کردم بهشون امیدوارم که در سال نو بتونم تاکتیکی تر و عملیاتی تر وارد عرصه بشم و اقدام کنم. امسال تابستون کار کردم و تهش تصادف کردم و سه ماه رانندگی زیر شلاق آفتاب کشک. امسال بهمن رفتیم مشهد امسال کلی از دوستام فارغ التحصیل شدن و تنها شدم تو دانشگاه امسال سال آخری شدم و به قول معین "همه رفتن کسی دور و برم نیسن..." امسال با ایسنا همکاری مو شروع کردم . خلاصه سال بهتری بود نسبت به 93 اما 95...

95 خیلی با این سالها فرق داره. کنکور ارشد اردیبهشت و فارغ التحصیلی سربازی یا یه دانشگاه برای تحصیلات عالی و کار آموزی سه تا اتفاق مهمیه که سال 95 رو واسم خیلی متمایز میکنه. بیخیال شم از خودم... 1395 سالیه که دور دوم انتخابات مجلس انجام میشه و مجلس جدید به راه میفته امیدوارم که هر چی که قراره بشه اوضاع کشور کمی بهتر شه امیدوارم سال بعد این موقع اگه زنده بودم و داشتم همچین متنی مینوشتم بنویسم خدارو شکر امسال پر بود از خبرای خوب.

امیدورام سال 95 هیچ زندانی دور از خانواده اش نمونه!

امیدوارم اوضاع اقتصادی بابا ها خوب بشه!

امیدوارم هیچ مادری به خاطر جنگ و قتل و تروریسم به سوگ عزیزاش نشینه!

امیدوارم  همونطور که آشوب ها یهویی تو دنیا ایجاد شدن یهویی هم برچیده بشن!

امیدوارم زندگی بهتر بشه خلاصه... 

و اما ... اینم عیدی من به شما دوستای خوبم آهنگ قشنگی از حجت  اشرف زاده به نام ماه و ماهی

لینک دانلود به دلیل رعایت حقوق تولید کننده اثر حذف شد

میتونید این آهنگ رو به صورت قانونی از سایت زیر تهیه کنید.

http://beeptunes.com/

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..

اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور

از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..

 پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار

فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!

 ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!

هشدار! که آرامش ما را نخراشی..

 هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!

اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..

 

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۷
سعید اصلانی

همه چی یهویی شد در عرض کمتر از دو روز تصمیم گرفتیم بریم مشهد به سایت چند تا آژانس سر زدم آخرش هم بابا خودش رفت بلیطارو گرفت. ساعت 6 و نیم صبح روز دهم فبریه  تاکسیاومد دنبالمونساعت کمی از هفت رد می شد که وارد سالن انتظار فرودگاه شهید مدنی تبریز شدیم. همه چی خوب به نظر می رسید. پروازمون با یه تاخیر حدود 20 دقیقه ای به خاطر تداخل پروازی با ایران ایر انجام شد هنوز صبحانه ها را کامل نخورده بودیم که صدای خلبان شنیده شد:» مسافرین عزیز ... (نامفهوم) ... و علاوه بر اینکه باند فرودگاه یخ زده دید افقی هم در فرودگاه مشهد به شدت پایین هست ما به صورت اجباری به فرودگاه مهراباد میریم و منتظر می مونیم تا وضعیت بهتر بشه. هواپیما با یه گردش به چپ به تهران برگشت. و در فرودگاه مهراباد به زمین نشست نزدیک به یک ساعت از هواپیما خارج نشدیم. و بعد اجازه خروج دادند و چند ساعتی در سالن پرواز مهراباد چرخ زدیم تا اینکه خبر خوب آمد: دیم دیم دم  مسافرین پرواز شمازه فلان قشم ایر به مقصد مشهد به خروجی شماره فلان مراجعه فرمایند. این البته ما نبودیم اما نشان می داد که فرودگاه مشهد باز کمی بعد پرواز بعدی مشهد و بعدی و بالاخره ما.

در ساعاتی که در مهراباد بودیم کمی دلهره داشتم دیشبش به یکی از دوستان گفته بودم می ترسم فرض کنید دیوار های خانه ای را سیاه کنید و شیشه هایش را بشکنید و بعد صاحبخانه شما را دعوت کند به شام. میرسیدم از آن میان کسی بیاید و بگوید که تو نمی توانی ادامه بدهی باید برگردی ...

سوار ماشین شدیم... چندسال پیش به هتل دماوند آمده بودم حس خوبی داشتم که دوباره به آن هتل خوب برمیگردم. وارد که شدم حس کردم کمی فرق دارد وارد اتاقمان که شدیم احساساتم کاملا متفاوت با قبل بود. این چه اتاقی بود... همه چیز نا گوار ولی به هر حال در حال سپری شدن بود البته به جز غذا که به مذاق علیرضا کاملا خوش آمده بود.

***

با دور زدن تحریم ها برق هتل را یکسره کردم تا شارژر ها قطع نشوند. راهپیمایی 22 بهمن را چند قدمی همراهی کردم  و بعد فوری به حرم پناهنده شدم. یکی از بد ترین قسمت های سفر گشت زدن های علاف وار در بازار هاست واقعا از این کار بینهایت بیزارم چه در شهر خودمان و باشد و صد برابر بد تر وقتی در یک شهر غریب و خسته باشی مجبور!! باشی  کل پاساژ های اطراف حرم را بچرخی. تازه به این مشکلات کوچولو فاجعه عظیم بی اینترتی را هم اضافه کنید هتل بغلی اینترنت داشت نفروختن نامردا دیگه خسته شدم امید به عنوان یادگاری بماند در این برگ ها

۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۵
سعید اصلانی