زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

 

بالاخره بعد از مدت ها یک کتاب تمام کردم و فرصتی شد که به این بهانه سری به وبلاگم بزنم و دلتنگی هایم را کم کنم. البته در طول این مدت هم کتاب میخواندم اما عادت بد موازی خوانی ام باعث میشود که تعداد بیشتری کتاب را در مدت بلند تری بخوانم و تمام کنم. کیمیا خاتون اما برایم آنقدر جذاب بود که در مدت کوتاهی خواندمش. وقتی تمامش کردم حس کرختی کردم. سری به نقد های آن زدم.بقیه هم گویا انتظارات دیگری از خواندن این کتاب داشتند.


سعیده قدس موسس سازمان خیریه محک دست به قلم شده تا یک رمان تاریخی بنویسد و الحق و الانصاف در توصیفات غیر تاریخی کتاب مانند توصیف روز های باغ و حالات کیمیا در شرایط مختلف سنگ تمام گذاشته. اما صفحاتی از کتاب انگار از صفحات حوادث روزنامه کنده شده و به کتاب اضافه شده مانند زمانی که شمس تبریزی از درون تاریکی کیمیا را می قاپد و او را تا حد مرگ کتک میزند.


کیمیا خاتون دختر خوانده مولاناست. مولانا که چند سال پیش همسرش را از دست داده و دو پسر دارد با مادر کیمیا همسر بیوه محمد شاه ایرانی ازدواج می کند. داستانی عاشقانه بین کیمیا و پسر کوچک مولانا هم شکل می گیرد و الخ ... . شمس که به قونیه می آید اوضاع عوض می شود و فقیه قونیه دست از درس و مدرسه بر می دارد و مجنون وار شیفته آفاقی تازه وارد می شود.


کتاب با یک نگاه منفی گرا و فمنیستی قرن 21  وارد داستان شمس و مولانا می شود. روایتی را که شمس را قاتل کیمیا می داند در کتاب تایید می شود. در کتاب با ضعف به تصویر کشیده شدن شخصیت شمس و مولانا هستیم. البته نویسنده خود اعتراف می کند که قصدش ارائه یک تصویر انسانی از شخصیت های فوق عرفانی تاریخی شمس و مولانا بوده است. اینکه مولانا هم هر قدر خوب، اما تابع شرایط زمانه خود قول ازدواج دختر خوانده کوچک خود با پیر مردی غریبه را می دهد و در زندگی کمک زیادی به او نمی کند. یا شخصیت شمس که در مثنوی معنوی شخصیتی چنان خدایی دارد که گاه مولانا وسط داستان با هر بار آمدن کلمه شمس مست می شود و چند بیتی در باره فضائل او می سراید و می گوید "در نیابد حال پخته هیچ خام" در این داستان چنان خام عاشق کیمیا می شود و چنان ملول گرفتار حسادت عشقی نسبت به رقیبش علائدین می شود که کیمیا را در خانه حبس می کند.


نقد های اساسی تاریخی در این باره نوشته شده و اینکه اساسا شمس قاتل کیمیا هست یا نیست از پیچ های تاریخی است که بحث های زیادی پیرامون آن وجود دارد. جوابی که خانم سعیده قدس به این معما داده از عرش به فرش کشیدن شخصیت شمس و مولوی و تاکید بر خطا های این دو مرید و مراد و ظلم هایشان نسبت به کیمیاست. 


اما مولانا خود پاسخ جالبی در مثنوی به این موضوع می دهد. در همان اوایل دفتر اول مثنوی داستانی نقل می شود بدین مضمون که...
روزگاری پادشاهی در مسیر شکار خود عاشق کنیزی می شود و او را می خرد. اما کنیز بیمار می شود و بیم مرگش می رود و پزشکان از درمانش عاجز می مانند. پادشاه در یک رویای صادقه خواب طبیبی را می بیند که به او وعده داده می شود. طبیبی که صبح روز بعد با استقبال شاه وارد کاخ می شود از کنیزک سوال هایی می پرسد و نبضش را کنترل می کند و متوجه می شود او عاشق زرگری در سمرقند است. زرگر را به بهانه ای به کاخ می آورند و کنیز را نیز به او می دهند تا حال کنیز بهتر شود. سپس به دستور همان طبیب شربتی به زرگر می دهند تا روی زرد میگردد و ضعیف می شود تا اینکه می میرد. کنیزک هم که عاشق جمال زرگر بود عشقش به او کمتر می شود و در نهایت چون زرگر مرد، دل از او می برد.


مولانا در ادامه می گوید آن طبیب که مرد خدا بود و آن شاه که شاهی عادل و اهل حقیقت بود و ظلم از او ساتع نمی شد چگونه به این کار دست زدند. این رمزی است الهی که با سنجه های زمینی نمی توان آن را سنجید در مورد مرگ مرد زرگر ظلمی به او روا نشده و مرگی حقانی او را فرا گرفته. مولانا جلال الدین در ادامه پا را فرا تر می نهد و می گوید کسانی که این مرگ را به قتل و ظلم تشبیه می کنند مانند داستان طوطی هستند که چون خودش بر اثر ریختن روغن و ضربه صاحبش کچل شده بود به آن درویش هم نگاه کرد و فکر کرد او هم روغنی ریخته که اینگونه کچل شده و داستان را به طور کامل نقل می کند:" از چه ای کل با کلان آمیختی / تو مگر از شیشه روغن ریختی" 


از پاسخ مولانا قانع نمی شوم اما به او اعتماد دارم دلم می خواهد یک دروغ شیرین در این باره بشنوم تا بتوانم چهره ای مثبت از مولانا و شمس در ذهنم تصویر کنم. کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک این روایت شیرین از تغییرات مولانا پس از ملاقات شمس و داستان مرگ غمناک کیمیا خاتون را روایت می کند. این کتاب در لیست اولیت های خریدم قرار دارد.
مطالعه کتاب رو هم با رعایت نکات خاصی توصیه می کنم.

تکمله از خانم M:

درست می فرمایید بنده هم بی من مرو را خواندم هم قسمت های مقالات شمس که مربوط به کیمیا بود

شمس میگه که قبل از طلاق مهریه کیمیارو داده و حتی اعتقادش اینه که هنوز این پولها از حق زنی که یک شب بهش خدمت بکنه کمتره حتی میگه:

آن کیمیا بر من دختر آمد. و به وقت آن (عشق بازی)آن همه شیوه و صنعت از کجا بودش؟ روزان(روزها)همه بدخویها بکردی(بداخلاقی می کرد)و شب چو به جامه خواب درآمدی عجب بودی!خدایش بیامرزد چندان خوشی ها به ما داد..

ازین قسمت مشخص میشه که این دختر اولا باکره بوده 

دوما بداخلاق بوره

سوما رغبت زیادی برای برقراری ارتباط جنسی با همسرش،(شمس)داشته 

پس به زور زنش نشده

 

که شمس در جواب این رغبت ها میگه:

...اگر مرا میل آن بودی، غلامی بخریدمی...

و اینکه کسی اگر کسی رو کتک بزنه و بکشه قطعا نمیگه خدا بیامرزدش به ما خوشی ها داد!و بعد این حرف رو بنویسن 

چندبار هم از به قاضی رفتن و مهریه دادن پیش از طلاق میگه :

پریر(پریروز)کسی به طریق غمخوارگی می گفت که دیدی چه کردند؟

گفتم چه؟

گفت تورا به قاضی بردند و مهر سِتُدَند و در این شهر کدام زن است که مهر ستده است به پیشین؟(قبل از طلاق مهریه گرفته)

گفتم:(شمس میگه گفتم)آنچه محمل دارد که یک ساعت خدمت او برابر هزار درم هنوز دون آن باشد..

و جایی میگه:

مرا این دامنگیر شد که عورت(زن) را دل در پی من بود...

پس خود کیمیا بهش علاقه مند شده بوده گرچه مولانا به شمس اصرار می کرده که ازدواج کنه چون تنها بوده و حتی در حجره ای بیرون از خونه مولانا در کاروانسرا زندگی می کرده 

اما نه این به زور کسی رو به شمس بده!

چطور مولانایی که به پسرش بارها نامه می نویسه و میگه همسر و فرزندانت رو امانت خدا بدون و باهاشون درست برخورد کن و عروسش رو شاهزاده ما و نور دیده ما در نامه ای در مکتوبات خطاب می کنه می تونسته همچین کاری بکنه؟

افلاکی هم ۱۱۰ سال بعد مولانا و فقط برای کسب قدرت نوشته شده و پر از اوهام مختلف ولی تو این کتاب تخیلی هم اثری از کتک نیست و میخواد بگه شمس چون بدون اجازش کاری انجام شده با یک نگاه به کیمیا گردنش خشک شده!

تمامش برای کرامت بستن به شمسه

و الا خانم قدس که طبق گفته های غلامرضا خاکی قسمت های مقالات رو که مربوط به کیمیا بوده رو ندیدن چطور از کتابشون که پر از اوهام هست به عنوان منبع تاریخی ذکر می کنن؟

درحالی در تقدیم نامه نوشتن:

تقدیم به مادرم که به جای لالایی برایمان مثنوی می خواند!

چطور آدم لالایی بچگی اش مثنوی باشد و بعد با خیالاتش که هیچ سندی ندارد موازین اخلاقی را کنار بگذارد و با مشتی اوهام آبروی شمس و مولانایی را بریزد که افکارشان لالایی بچگی هایش بوده!

در ۸۰۰ سال پیش هم ازدواج دختر جوان با مردی سالخورده موردی نداشته و به گفته بعضی شمس قیافه و خلق و خویی جذاب داشته 

اگر دقت کنید واژه یوسف پر تکرار ترین کلمه دیوان شمس هست!

و نمی‌تواند بی دلیل باشد

حداقل در آن زمان در آن دوران وحشتناک حق طلاق با زن بوده و حتی با وجود این مهریه راهم قبل طلاق گرفته!

ولی شما امروزه هم نگاه کنی اگر زنی درخواست طلاق بکند باید حتی از جهازش هم بگذرد!

بنده خودم زن هستم ولی دلیلی نمیبینم با عقاید ذوق و شوقی و شلوغ کن فمینیستی و با دروغ برای شهرت خودم کسی را به گند بکشم

تا غربیان خوب از او بهره ببرند!

نمیدانم چه کسی به این رمان ها که به قول آقای شهبازی فرق سلطان ولد و بهاءالدین ولد در آن معلوم نیست اجازه چاپ بدهد!

۳ نظر ۳۰ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۰
سعید اصلانی

لینک خبرگزاری پانا:

http://www.pana.ir/news/85298

لینک خبرگزاری ایسنا:

http://orumiyeh.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=21452

لینک های خبر گزاری پلیس:

o     نمونه گزارش تصویری تشییع جنازه شهید عبدالملکی در بانه: http://news.police.ir/News/photoNews.do?Id=286614

o     نمونه خبر کار شده موجود در آرشیو سایت خبرگزاری پلیس:

http://news.police.ir/News/fullStory.do?Id=283404

http://news.police.ir/News/fullStory.do?Id=286644


۰ نظر ۱۱ دی ۹۶ ، ۰۱:۳۲
سعید اصلانی


مشخصات نسخه ای که من خواندم:

ایران بین دو انقلاب؛ در آمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر

چاپ بیست و یکم تهران 1392

نوشته ی یرواند آبراهامیان

ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی

نشر نی

قیمت 27600 تومان

708 صفحه

شابک: 4-363-313-964


کتاب ایران بین دو انقلاب یکی از شاهکار های دکتر یرواند آبراهامیان استاد ایرانی الاصل تاریخ در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک است. در یادداشت پشت کتاب آمده:

" آبراهامیان در این کتاب به تحلیل تاثیرات متقابل سازمانهای سیاسی ونیرو های اجتماعی ایران از سده نوزدهم میلادی تا انقلاب اسلامی 1357 می پردازد. نیرو های اجتماعی را به گروه های قومی و طبقات اجتماعی تقسیم میکند و با توجه به دستاورد های جامعه شناسان تاثیرات نظام های سیاسی بر نظام های اجتماعی را بررسی می کند. آبراهامیان کارش را با تبیین ساختار اجتماعی-سیاسی دوره قاجار و علل و پیامد های انقلاب مشروطیت آغاز می کند با بررسی دوره رضا شاه و سقوط او وسالهای بحرانی شهرور 20 تا مرداد 1332 ادامه می دهد و بر این دوره به ویژه تاثیر و تاثر نیرو های سیاسی ریشه یابی علل وقوع انقلاب و نیرو های موثر این دوره را تجزیه و تحلیل می کند و این گونه نتیجه میگیرد که علت قوع انقلاب توسعه ناهمگونی بود که رژیم محمد رضا شاه خواه ناخواه در پیش گرفته بود. آبراهامیان با بررسی نقش مهم اسلام و نیز نقش تعیین کننده شخص امام خمینی در پیروزی انقلاب بررسی اش را به پایان می برد. بی گمان ایران بین دو انقلاب کتابی منحصر به فرد در بررسی تاریخ هفتاد ساله ایران است."

علت این انحصار مطلب انحصار منابعیست که آبراهامیان از آن ها استفاده کرده است. منابع منحصر به فردی که برای اولین بار توسط وی از کتاب خانه های مخفی بریتانیا بیرون کشیده شده و در نگارش این کتاب از آن ها بهره گرفته است. یکی از دیگر دلایلی که این کتاب را ارزشمند ساخته دید بی طرف پرفسور آبراهامیان در نگارش تاریخ است. در این کتاب در جایی از فضایل نخستین شاه پهلوی می گوید و در جایی دیگر از رذایل وی در جایی مصدق را منجی مردم می داند و در برهه ای دیگر وی را ناقض رای مردم بطوریکه مجلس را منحل می کند و روزنامه ها را  می بندد و جلوی رای گیری را میگرد. در جایی به خوبی های تشکیل یک حکومت خود مختار در آذربایجان اشاره می کند و از آبادانی هایی می گوید که در دولت پیشه وری روی داد در عصری دیگر به خیانت های برخی اعضای فرقه می پردازد و از وابستگی آنها به شوروی می گوید همین مساله ناب است که در دیگر کتاب های تاریخ نمی توان مثالش را یافت همواره نویسندگان تاریخ معاصر یا مصدقی بوده اند یا ضد آن، یا طرفدار پهلوی بوده اند یا ضد آن، یا ملی گرایان ایرانیست بوده اند یا ملیت گرایان ترکیست. و هیچگاه انتظار نداشته باشید این نویسندگان نیمه دیگر را به شما نشان دهند.

ترجمه این عنوان ( البته اگر دخلی در آن انجام نشده باشد.) ترجمه ای روان است و حتی برخی نقل قول ها که در روزنامه ها و غیره ثبت شده با نگارش اصل آن آورده شده و به ترجمه خالی آن اکتفا نگردیده که در جذابیت اثر افزوده.

یکی از مهم ترین مسائلی که از این کتاب آموختم شیوه مطالعه تاریخ است که در مطلبی دیگر کاملا به آن پرداخته ام. یکی دیگر از مسائلی که از این کتاب آموخته ام آشنایی با مفاهیم ارزشمندی که پشت گرد تاریخ مخفی مانده بودند مانند تفکرات ملی گرایان آذربایجانی و نیز تفکرات خاص مارکسیستی در دل جریان هایی مانند حزب توده که متاسفانه این روز ها کمتر کسی از تجارب آن سال ها استفاده می کند.

در نهایت مطالعه آن را به علاقه مندان به تاریخ معاصر اکیدا پیشنهاد میکنم.

در همین راستا کتاب تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نوشته دکتر علیرضا ازغندی را در دستور کار دارم تا به زودی مطالعه کنم ان شاء الله ببینیم چه می شود. :)


۰ نظر ۰۱ دی ۹۶ ، ۲۳:۵۶
سعید اصلانی

 مدت مدیدیست که کتابی به پایان نرسانده ام و متنی ننوشته ام البته دلایل متعددی دارد که یکی از آنها خراب شدن لپتاپم بود ودلیل دیگر این بود که چکیده حرف هایی را که دلم میخواست در اینجا بزنم را در توییتر و استوری اینستا منتشر میکردم ، القصه...

در هر حال دیگر جایی برای نوشتن نقد کتاب هایی که خوانده ام نداشتم و با تمام کردن کتاب هری پاتر و سنگ جادو توفیقی پدید آمد تا مجدد با وبلاگ آشتی کنم. کتاب های کافه کتاب را در دست مطالعه دارم و به زودی تعداد بیشتری را به پایان میرسانم و نقدشان را می نویسم.


هری پاتر و سنگ جادو نوشته جی کی رولینگ

نویسنده : جی کی رولینگ

ترجمه: سعید کبریایی

چاپ هفتم

بعد از تماشای چندین و چند باره فیلم ها و بعد از فاصله نسبتا طولانی که با کتاب های هری پاتر ایجاد شده بود تصمیم گرفتم مجددا به دنیای کودکی بازگردم و مجموعه هری پاتر را یک بار دیگر بخوانم. همزمان برای چند دهمین بار مجموعه فیلم ها را نیز از ابتدا دیدم. مطالعه همزمان کتاب و دیدن فیلم این حس جالب را به آدم میدهد که فکر کنی از بقیه کسانی که همراه تو نشسته و فیلم را می بینند بیشتر میدانی. از همان دقایق اول که میدانی شوهر خاله هری در کار فروش دریل است تا آن انتها که بینندگان فیلم سالن معجون ها و سالن غول را قبل از رسیدن به سنگ جادو در فیلم نمی بینند و فقط تو از آنها اطلاع داری. تنها موردی هم که در کتاب ذهنم نمیتواند قبول کند این مورد است که پرفسور کوییرل در کافه پاتیل درزدار با هری پاتر دست میدهد اما در انتهای فیلم متوجه می شویم که پرفسور کوییرل بنا به طلسم عشق قادر به لمس هری نیست. که البته در فیلم کوییرل در پاتیل درزدار با هری دست نمی دهد و این مشکل حل می شود.

فارغ از بعد داستانی کتاب در ابعاد هنری قضیه هم هری پاتر یک اعجوبه است. کتاب های علمی تخیلی که سال ها پیش نگاشته شده عمر خود را از دست می دهند. و مطالعه آن ها برای انسان قرن 21 کسل کننده می آید اما دنیای جادو گری که رولینگ خلق کرده هیچ گاه پیر نمی شود و اگر به جای تاریخ های ذکر شده در کتاب به تاریخ های تازه تری اشاره می شد هیچ تغییری در داستان ها به وجود نمی آید.

رولینگ ژول ورن می شود

ژول ورن وقتی رمان های علمی و تخیلی اش را می نوشت اجازه می داد ذهنش پرواز کند و به بالاترین فاصله ها و عمیق ترین دریا ها برود سال ها بعد تکنولوژی های عنوان شده در کتاب های ژول ورن اختراع شد و باعث شد او را یک نویسنده پیشگو بنامند.

رولینگ هم وقتی 20 سال پیش در ایستگاه قطار ایده هری پاتر به ذهنش آمد احتمالا پیش بینی نمی کرد روزنامه های اینترنتی به وجود بیاید که عکس هایشان با گیف ذخیره شده اند و تکان میخورند. احتمالا نمیدانست اپل قاب عکس جدید خود را عرضه میکند که در آن عکس های تکان میخورند و برای هری پاتر های قرن 21 دست تکان میدهند. و صد ها احتمال دیگر... به راستی زندگی امروزی ما چیزی از جادو کم ندارد. نقل به مضمون یکی از توییت های جی کی رولینگ این بود که جادوی واقعی نه ورد ها و طلسم های پیچیده است و نه لباس ها و ابزار های عجیب، چیزی که جادو میکند چیزی که به راستی کیمیاست و چیزی که باعث تسخیر بقیه می شود عبارت است از عشق و محبت که در کتاب یک هم دامبلدور به هری میگوید که عشق بالاترین جادو هاست تنها جادویی که ولدومورت نمی تواند از آن سر در بیاورد.

هری پاتر و فرزند نفرین شده

هشتمین کتاب از سری هری پاتر آمد هری پاتر و فرزند نفرین شده. اسم جی کی رولینگ هم با فونتی بزرگ زیر نام کتاب آمده است اما کمی که نزدیکتر بروید متوجه می شوید نوشته : بر اساس رمانی از جی کی رولینگ نه نویسنده این رمان رولینگ نیست چیزی که بیشتر افراد حتی بعد از خواندن کتاب هم متوجه آن نشده اند. داستان روایتگر سال ها پس نابودی لرد سیاه است و با پرش هایی که به هفت کتاب اصلی دارد سعی میکند ابعاد جدیدی را به داستان اصلی اضافه کند. من خودم این کتاب رو بلافاصله که متوجه شدم نویسنده هاش جان تیفانی و جک درن هستن هیچ رغبتی به مطالعه اش نداشتم از دوستانی هم که این کتاب رو مطالعه کردن توصیه شده که این کتاب رو نخونم. نقل قول بی گناه





پ.ن: فوت دکتر مریم میرزاخانی دانشمند ریاضی دان نخبه ایرانی بسیار مایه تاسف بود. ایشان را از مجلات دانستنی ها شناختم وقتی که شکایت میکرد از نبود کوچکترین حمایت های دیپلماتیک برای وقتی که میخاست پسرش تابعیت ایرانی داشته باشد.

اما دو نکته مهم دکتر میرزاخانی یک چهره الهام بخش برای کودکان ایرانی استکه در فضای بعد از انقلاب و جنگ توانست رشد کند و به بالاترین مراتب علمی برسد. بخصوص که این دوره برای دختران سرزمینم بسیار سخت تر می گذشت. اما درسی که از زندگی دکتر میرزاخانی میتوانم بگیرم این است که لازم نیست برای خودم چالش درست کنم چالش هایی که وجودم را ضایع می کند و عمرم را هدر کافیست هدفی انتخاب کنم و در آن راه به بشریت خدمت کنم. در عین تواضع و فروتنی . بدون هیچ دشمنی برایش آرامش میطلبم

۰ نظر ۲۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۳
سعید اصلانی

ریاست محترم جمهوری منتخب ایران، جناب آقای دکتر روحانی

سلام

پس از روز های دلهره آور انتخابات که با رای منطقی ملت در حمایت از عقلانیت خاتمه یافت بر آن شدم تا نامه ای به شما بنگارم و در آن از بیم و امید های آینده ی این سرزمین سخن گویم.

در ابتدا از امید ها بگویم، امید هایی که به آبادی ایران زنده نگه داشته اید. شاید ندانید انتخاب شدنتان جلوی این سخن چند نفر را گرفته که بگویند این سرزمین جای ماندن نیست. باید رفت و این خاک و خاکستر نشینان آن را به خودشان واگذاشت. نه اینگونه نیست اینجا سرزمین مادری من است. ایران را وا نمی گذارم تا عده ای هر چه بخواهند با آن بکنند. و این شمایید که پس از زمینه سازی آیت الله هاشمی رفسنجانی و خط شکنی جناب حجت الاسلام سید محمد خاتمی اکنون طلایه دار این قوم اید. فلذا دامنه ی تاثیرات شما چه مثبت و چه منفی در این چهارسال دوم خلاصه نخواهد شد. بلکه شما با عمل کردن به وعده ها یا عمل نکردن به آن ها تاریخ هزار ساله ی آینده ی این سرزمین را می نگارید. که البته همه مان امیدواریم به انجام وعده ها چرا که یار سفر کرده مان خیالش راحت بود از بلوغ ایران، از اینکه سرزمینمان دست نامحرمان خائن نمی افتد.

اسلام دموکرات ترین دین جهان است. آنجا که می فرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم. این ما هستیم که درجه خوشبختی یا شقاوت خود را تعیین میکنیم. اصلاحات عنصر ضروری حیات ایران است و آنقدر کار نکرده هست که از امروز تا ده نسل هم باید همه تلاشمان را بکنیم تا به آرمانشهرِ ایرانشهر برسیم.

جناب آقای روحانی مردم ایران از هر قوم و نژاد و تفکر و طبقه، اسلام رحمانی را عمیقا باور دارند و به قول سید محمد خاتمی عزیز اصلاحات غیر دینی و لائیک را نه باور دارند و نه می خواهند. اسلام رحمانی در جهان شناخته شده نیست. غربی ها معتقدند اسلام مکتب ترور است و کسانی که به آن ها مسلمان خوب میگویند کسانی هستند که به قوانین مکتب ترور عمل نمیکنند.

جناب آقای روحانی نماینده ی اسلام رحمانی باشید. سفیر حضرت مهربانی ها پیامبر خدا که در اوج اقتدار دشمنانی را که بد ترین توهین ها را به ایشان کرده بودند را می بخشد و به آنان امان نامه میدهد. بگذارید مردم جهان با مردم مسلمان ایران آشنا شوند. دیوار های فرهنگی که دور ایران کشیده شده را فرو بریزید و ایران را به جهان نشان دهید.

جناب آقای روحانی ! مردم یارانه چند برابر را پس زدند تا به شما بگویند اولویت های بالاتری وجود دارد. شما بهتر از من می دانید که وضعیت بیکاری و رکود در چه وضع است. و قطعا در پایان این چهارسال دوم انتظار است اقداماتی چشمگیر در این زمینه انجام شده باشد. اما مردم ایران معتقدند اولویت های بالاتری وجود دارد. ارتباطات فرهنگی با جهان در این چند سال آموخته های زیادی برای ما داشت. نمی دانم دوستانم در این مورد بخصوص چگونه فکر میکنند ولی من معتقدم اصلاح طرز تفکر و اصلاح جهان بینی از نان شب واجب تر است. چه بسا که گاه با اصلاح طرز تفکر نان شب سهل الوصول تر از سابق می شود. کودکی که عادت کرده از پس گردنش قاشق غذا را بچرخاند و بخورد چه بسا با تغییر نگرشش به زندگی راه ساده تری برای غذا خوردن کشف کند.

فرهنگ ایران نیاز به جراحی های اقتصادی و سیاسی پیچیده ای دارد که امیدواریم قسمتی اعظمی از بنیان های آن در دولت دوازدهم در اولویت امور قرار گیرد.

و اما گلایه ها

آقای دکتر در این انتخاب عمده مردم انتخاب خود را از بین دو تفکر غالب برگزیدند و کسی نمی داند اگر تفکر سومی وجود داشت نتیجه چقدر تغییر میکرد. در دوره تبلیغات بی اخلاقی هایی از سوی ستاد جنابعالی انجام شد که به چند نمونه مختصر اشاره میکنم:

·       انتخاب تیم مشاوران: قبلا در نقد های قبلی ام به شما نوشتم که متن سخنرانی هایتان ابدا مناسب نیست. و من این را زیر چشم مشاور هایتان می بینم همان ها که گفتند کاندیدا ها مثل سگ از مجری بترسند. در واقع سائر چیز هایی که ذیلا عنوان میکنم ریشه در همین ادبیات سخیف و طرز تفکر پیرامون آن دارد. امیدواریم با تصفیه و جایگزینی مشاورینی اندیشمند جلوی حاشیه های بی مورد و ایجاد چاله های عمدی در مسیر توسعه ایران گرفته شود.

·       ماجرای آقای حجت اشرف زاده در مشهد و ایده اینکه او را خرج انتخابات کنید ابدا مناسب نبود و اصولا آغازی که بر حقه و فریب سوار باشد راه به جایی نخواهد برد.

·       شعری که خطاب به امام رضا در یکی از ستاد های منصوب به حضرتعالی قرائت گردید موجب ناراحتی اقشاری از مردم مسلمان گردید. لازم بود اگر نه اینکه برخورد و توبیخ های شدید حداقل برای به دست آوردن دل کسانی که ناراحت شدند از این کار چند جمله ای می فرمودید.(در فضای بدون تنش بعد از انتخابات این کار آسان تر است.)

·       برخورد نامناسب عواملی که خود را منتسب به شما می دانند با پدر شهید مدافع حرم در یکی از مساجد تبریز در روز انتخابات از مواردی است که نیاز اکید به پیگیری دارد به عنوان یک اصلاح طلب حامی جنابعالی با شنیدن خبر فوق عمیقا متاثر شدم و تا حصول نتیجه آن را پیگیری خواهم نمود.

·       در مورد اشکالات وارده به هیات برگزاری انتخابات مبنی بر کمبود تعرفه ها در برخی نقاط شفاف سازی شود.

در پایان سخنی که خیلی ها به شما گفتند را تکرار میکنم. همان چیزی که در مشهد سر بسته گفتید. مردم کارشان را انجام دادند حالا نوبت شماست.

یکی از اصلی ترین دلایلم دراین انتخابات از رای به جنابعالی باز بودن دستم در انتقادات بود. فلذا در عین ابراز علاقه قلبی نسبت به شما و بنا به دستور خود جنابعالی تیغ تیز نقدم را به تنها ارگان پاسخگوی کشورم میگیرم تا اصلاح شود هر که در او غش باشد. به امید ایرانی آزاد و آباد.

سینالف

یکشنبه آخرین روز اردیبهشت 1396

 

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۴۷
سعید اصلانی

دیروز از دانشگاه یک راست رفتم کتاب فروشی فروزش که کتاب درسیای این ترم رو بگیرم و یواش یواش شروع کنم به درس خوندن زشته ترم تموم شد. بگذریم که کتابم تموم شده بود و گفت فعلا یه دو سه روز دیگه یه زنگ بزن. از کتابفروشی که بیرون اومدم دو مغازه بالاتر دیدم ایستگاه مترو زدن. یعنی قشنگ یه مغازست که توش پله میره پایین به ایستگاه میخوره. سه طبقه بدون پله برقی پایین رفتم البته تنها قسمتی که آماده بود همون پله ها بودن با خود مترو که حرکت میکرد خو مگه مجبورین به این زودی افتتاح کنین. یخورده با خودم فک کردم الان چن ساله که مردم تبریز منتظر مترو هستن. خوبه که با وجود ساخت و ساز هم که شده ایستگاه رو افتتاح کردن شصت هفتاد تا پله رو پایین رفتم با خودم فک میکردم که الان کی میاد با مترو دو تا ایستگاه بالاتر بره رسیدم پایین دیدم کلی آدم منتظر مترو وایستادن. کمی بعد گرومب گرومب صدای قطار از تونل اومد - آقا پشت خط زرد وایستید. 
وارد قطار که شدم به سختی جا برا نشستن پیدا کردم. همه با کنجکاوی داشتن اطراف رو نگاه میکردن تونل بیرون رو که با چراغ ها روشن شده بود و ایستگاه های تکمیل نشده ی تو مسیر ایستگاه میدان قطب  ایستگاه بهشتی و ایستگاه میدان ساعت. رسیدم به مقصد قطار مسافر هاش رو پیاده میکنه و دوباره همین مسیر رو تا ائل گولی برعکس میره. یاد تصاویر افتتاح تراموا افتادم. مردم با دوق و شوق دارن به اسب ها و کالسکه ی بزرگی که پشتشون بسته شده و روی ریل ها حرکت میکنه نگاه میکنن مردم بهش قونقا میگن اجدادم تو تبریز احتمالا حسی شبیه امروز من داشتن. حتی حس صد ها پیر زن و پیر مردی که از اون همه پله بالا و پایین رفته بودن تا یکی دیگه از صفحات تبریز رو تجربه کنن.
بهر حال برای ثبت در تاریخ خواستم این پست رو بنویسم. متروی تهران زیاد سوار شده بودم اما افتتاح متروی تبریز حس دیگه ای داشت
علی برکه الله ...

۲ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۴
سعید اصلانی

خیلی بد است که خودت را عقل کل بدانی! ادعای شناخت تاکتیک های جنگ روانی را داشته باشی! سواد رسانه ای را تدریس کنی! شانتاژ و رپورتاژ و بازی های خبری را بشناسی!


آن وقت مغلوب همان تئاتری شوی که برای قشر خاکستری اجرا شده بود تا رای هایشان را جذب کنند. 


تعریفی بر واژه ها:


در فرهنگ جامعه سیاسی ایران دو جناح اصلی وجود دارد و یک قشر خاکستری. جناح راست با این صفات (مثبت و منفی) شناخته می شوند: اقتدارگرایی(اتوریته)، محافظه کاری(کنسرواتیسم)، تمامیت خواهی(توتالیتاریسم)، نظامی گری(میلیتاریسم) حامی اقتصاد آزاد و حامی اصول و روابط سنتی مانند جایگاه های قدرت( به این دلیل به آن ها اصولگرا می گویند.)

در مقابل جناح چپ با این ویژگی ها شناخته می شود: جهانی شدن(گلوبالیزاسیون)، تغییرات ساختاری (رفرم با درجات مختلف تنش مانند اصلاحات نرم ، اصلاحات پارلمانی، اصلاحات سخت و شورش های شبه انقلابی)، مدرن سازی صنعتی و گسترش جوامع مدنی، خواهان دخالت دولت در اقتصاد و قانونگرایی با حفظ امتیاز اعمال تغییرات قانونی در قانون


قشر خاکستری گروهیست میان این دو جناح که بیشتر دغدغه محور بوده و آراء متفاوتی در دوره های مختلف به افراد مختلف داده است. ولی به طور معمول با افزایش مشارکت آنها رای جناح چپ افزایش می یابد.


این تقسیم بندی یه جورایی کلی گویی در مورد جناح های چپ و راست جهانی هست در کشور ما هم بنا به تقسیم بندی که سیاسیون و مردم پذیرفتند وجود داره ولی به هیچ وجه به طور کامل رعایت نمیشه مثلا دخالت دولت در اقتصاد هیچگاه ربطی به چپ یا راست بودن دولت نداشته و همواره سیاست هایی که باید انجام می شده در عرصه اقتصاد انجام شده نمونه آن دعوا بر سر چگونگی ایجاد مسکن مهر( یا هر مسکن ارزان قیمت دیگری) که از سوی کاندیدا های انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری مطرح شد و به سبک های مختلف همه به دخالت دولت در اقتصاد تاکید داشتند.


تفسیر واژه:


در جریان تبلیغات انتخاباتی و مناظرات سیاه دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری دو تعریف گسترده از چپ و راست منتشر شد. تعاریفی ناقص و پر از رقیب هراسی

جناح راست به چپ: -لیبرال های وطن فروش در حال نهادینه کردن اقتصاد های ربوی در کشورند و کشور را به ورطه نابودی می کشانند. این نوکران غرب در حال ایجاد تغییراتی برای دین زدایی از جامعه هستند و نه تنها به اسلام بلکه به ایران هم اعتقادی ندارند.

جناح چپ به راست: -اکنون انتخابات برای برگزیدن یک رئیس جمهور نیست. بلکه برای انتخاب یک جریان از بین دو جریان جنگ یا صلح، تهجر یا آزاد اندیشی، زندان یا آزادی بیان، اکنون باید بین دیوار ها و گفتگوی تمدن ها ، دموکراسی و دیکتاتوری یکی را انتخاب کنید.

این شانتاژ ها به هیچ وجه صحیح نیستند. در هفته های گذشته سخنانی مانند این ها را زیاد شنیده اید. اما با خود نیندیشیده اید که به راستی این سخنان حقیقت دارد یا نه.

 دکتر حسن روحانی با سال ها سابقه مدیریت کلان کشوری و حضور در قرارگاه های فرماندهی جنگی سالها نماینده تام الاختیار رهبری در عالی ترین شورای کشور یعنی شورای عالی امنیت بوده است. اسنادی مانند 2030 هرچند در بند هایی مورد اختلاف بین چپ ها و راست هاست. اما در همین دولت و در زمان پذیرش این سند پیامی به یونسکو داده شد که این جا جمهوری اسلامی است و ایران طبق قوانین خود قسمت هایی از این سند را اجرا نخواهد کرد. مثال سند 2030 در همه ابعاد وجود دارد. کسی که دکتر ظریف را بشناسد می داند که راضی نمی شود یک ذره سلطه بر ایران از سوی هر کسی در هر کجای دنیا روا شود و این مذاکرات و توافق ها به صورت دیپلماتیک ترین روش ها با دادن و گرفتن امتیازات کارشناسی شده انجام شد. بطوریکه تحلیل گران علوم سیاسی جهانی نه تنها ایران را بازنده این معامله ندانستند بلکه قاطبه آنها برجام را موفقیتی برای ایران عنوان کردند. در این شرایط سیاه نمایی بیش از حد از این دولت و عنوان نوکر و جاسوس و غیره ابدا برازنده دولت نیست. هرچند انتقاداتی به دکتر حسن روحانی در مورد سیاست های مختلف داخلی و خارجی اقتصاد و غیره وارد است. اما قطعا دعوا بین 15 یا 14 بودن نمره دولت است نه قبولی یا مردودی.

دکتر سید ابراهیم رئیسی یک نخبه ی سیاسی با تجربه و با نیروهای بالقوه فراوان، سوابق او در قوه ی قضائیه مورد مناقشه است از جمله جریان اعدام های سال 67 که اولا به گواه تاریخ طبق فرمان امام خمینی انجام شده و ثانیا هنوز ابعاد و اسناد آن پنهان است. پس بهتر است در این باره پیش داوری نشود. اگر این مورد بخصوص را در نظر نگیریم حد اقل من هیچ مورد بی قانونی و بی عدالتی در دستگاه تحت مدیریت وی(دادستانی روحانیت و غیره) که به شخص وی مربوط باشد نشنیده ام و آنچه که شنیده ام در مورد افزایش بهره وری و اصلاحات مفید و مناسب در سیستم قضایی از سوی وی بوده است. به هر حال ایراد این سیستم حتی اگر فرد با کفایتی هم در این جایگاه قرار بگیرد این است که پاسخگویی خاصی به نهادی ندارد تا کم کاری ها و مشکلات وی مورد بازرسی قرار گرفته و به خاطر کم کاری مورد مواخذه قرار گیرد. به هر حال وی به دلیل پیوند های خاص خود با روابط قدرت در مشهد و البته به خاطر شایستگی هایی که نشان داد به جانشینی جایگاه سنگین آیت الله واعظ طبسی در آستان قدس منصوب شد. آستان قدس نیز در دوره مسئولیت وی تغییرات مفید و ملموسی را شاهد بود. همچنین در طی انتخابات مشخص شد برخی شایعات در مورد عدم پرداخت مالیات نیز صحیح نبوده و شانتاژ خبری می باشد.


چایی شیرین می خورید یا چایی با قند؟


در شرایط فعلی و با نزدیک شدن نیرو های چپ و راست به مطالبات حد اکثری می توان گفت هدف هر دو جناح آبادی ایران است.(خوردن چای شیرین) هر کس که به شما بگوید سوریه و لبنان و هر کجای دیگر  برای هر ایرانی بیش از ایران با ارزش است مطمئن باشید یا آن ایرانی شیر پاک نخورده یا گوینده سخن دروغ گوست. رسول اکرم ص می فرمایند حب الوطن من الایمان، شهدای مدافع حرم یکی از استدلال های رفتنشان به سوریه این بود که صدقه سر ایران بجنگند تا جنگ به داخل ایران نکشد. پس هر ایرانی در هر کجای جهان هم که باشد قطعا به مام میهنش عشق می ورزد. منتهی دو سیاست متفاوت وجود دارد. عده ای می گویند اگر به حزب الله کمک نکنیم وضع داخلی خودمان هم بدتر می شود و عده ای دیگر می گویند تا وضع داخلی خودمان بد است حق نداریم به حزب الله کمک کنیم. خوب این دو سیاست مجزاست که هر دو به خاطر ایران و اعتقادات ماست. ولی از دو راه مجزا. مثل اینکه هدف خوردن چایی شیرین باشد. اما تصمیم بگیرید که قند را در دهن بگذارید و چای بخورید. ( با حفظ ساختار های اقتداری به اهداف برسیم) یا این که قند را در چایی حل کنیم و آن را بخوریم( ساختار ها را دچار رفرم و تغییر کنیم تا آسان تر قابل دسترسی و استفاده باشد.)


رئیسی یا روحانی به کدام یک رای بدهیم؟

خوب از خطوط حزبی و جناحی که کمی فراتر برویم. در فرهنگ سیاسی واژه هایی وجود دارد که به اندازه صد کتاب مفهوم در خود دارند. اگر بخواهیم از طریق این واژه ها جناح ها را توصیف کنیم می توانم بگویم به شخصه جناح راست را دچار نوعی بناپارتیسم میداندم. احساس زدگی و واکنش های غیر عقلانی و بر اساس ایدئولوژی های نظری امروزه پاسخ گوی ما نیست. و جناح چپ را که بیشتر به دنبال عقلانیت و توسعه است و راهکار های عملکرد گرایانه(پراگماتیستی) می دهد را بیشتر می پسندم.
به دکتر روحانی رای می دهم زیرا اولویت های برنامه ای ایشان را بیشتر می پسندم. اولویت بخشی به مسائل فرهنگی، گسترش جوامع مدنی و گسترش ارتباطات بین المللی، اصلاح وجهه ایران در عرصه جهانی و ... قسمتی از برنامه هایی است که فارغ از تب اقتصادی و بیکاری و غیره سعی می کنم مورد توجه قرار دهم. برخی مسائل که حل شود برخی دیگر بهبود می یابد. 

در عین حال و به همه دوستانی که به جناب دکتر رئیسی رای می دهند کمال احترام را دارم و امیدوارم بتوانیم نقد های سازنده و استفاده از توانایی های شبکه های اجتماعی و رسانه های مطالبه گر و پویا که حرکات سیاسیون را نظارت میکند، در دولت آینده به کار گیریم و همه برای ایرانی آباد تلاش کنیم.
البته امیدوارم که دکتر روحانی پیروز انتخابات شود و کمی شجاعانه تر در دفاع از کانون های مدنی عمل کند.

تصور میکنم دکتر رئیسی مانند دکتر روحانی در حفظ این سیستم ناظر و مطالبه گر فعال نخواهند بود ولی امیدوارم اگر رئیس جمهور شدند در این زمینه روشنفکری به خرج دهند.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۹
سعید اصلانی

همه چیز از یک جمله روی پروفایل یک آدمی در یک کجای دنیا شروع شد
نوشته بود عید من زمانیست که دسترنج یک سال دهقان شام یک شب پادشاه نباشد.
راست میگوید؟ جمله قشنگی است؟ بااجازه شیر میکنم؟
راستش متفکران به این آسانی از روی این جمله عبور نمیکنند. آن ها در طول تاریخ سوال های جالبی در این باره از خود پرسیده اند:
- آیا شدنیست انسان ها به سطح یکسانی از کیفیت زندگی برسند؟
- آیا فقرا هر روز فقیر تر و ثروتمندان هر روز ثروتمند تر می شوند؟
- آیا روند فقیر تر شدن فقرا و ثروتمند تر شدن اغنیا مخالف قانون طبیعت است؟
- آیا باید با راهکار هایی جلوی این فرآیند را گرفت؟ آن راهکار ها چیست؟


و صد ها هزار سوال دیگر که همگی این را می پرسند که آیا اتوپیا(آرمانشهر) به دست آمدنی است.


اینکه همه انسان ها در نزد خدا جایگاهی یکسان دارند الا در تقوایشان سخن درستیست. پس همه انسان ها حق دارند غذا های خوبی بخورند زندگی آرامی داشته باشند و به آرزو هایشان برسند. دکتر نیلی میگوید: «چرا اقتصاد پدید آمد؟ بخاطر محدودیت منابع» همه چیز از همین جا شروع میشود. اگر در خانه ای 4 نفره سه میوه وجود داشته باشد که قابلیت تقسیم هم ندارند. تکلیف چیست؟ یا میوه ها باید خراب شوند و هیچ کس از آنها استفاده نکند یا اینکه یک نفر از میوه نخورد تا بقیه از آن لذت ببرند. در اینجا بالاجبار در تقسیم منابع به تصادف یا به شایستگی یا سایر دلایل یک گروه از دسترسی به منابع باز می ماند. گاهی در خانه ای چهار نفره 5 میوه وجود دارد و اولی یک میوه میخورد دومی هم یک میوه سوم 3 میوه و برای چهارمی هیچ میوه ای باقی نمی ماند. به این میگویند ناعدالتی در توزیع. اما به راستی همیشه این یک ناعدالتی است؟ تصور کنید نفر سوم کل روز را مشغول کار و تلاش بوده و نفر چهارم کل روز را خواب بوده در پایان روز آیا به عدالت است که در آمدی مساوی به این دو نفر داده شود؟


اینجاست که پای "عرضه" به میان می آید...


هاشمی طبا از کاندیدا های دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری هفته گذشته در پاسخ به اعلان اموال و در پاسخ به قالیباف که گفته بود هیچگاه تجارت نکرده و ثروتی ندارد گفته بود کسی که ثروت ندارد عرضه کسب ثروت نداشته است.


این جمله به خیلی ها بر خورده بود. راستش به من هم بر خورد و ناراحت هم شدم. نه مثل بقیه از آقای هاشمی طبا بلکه از خودم ناراحت شدم. خوب درست است که بعضی از پولدار ها از راه های نا مشروع به ثروت رسیده اند اما افراد زیادی را نیز می شناسم که عرضه داشتند و به جایگاهی رسیدند. این عرضه چرا در برخی ها نیست؟


از آقای بیل گیتس صاحب شرکت مایکروسافت نقل شده که گفته بودند اگر همه دارایی های جهان را بین آدم ها تقسیم کنیم. چیزی حدود بیست سال طول میکشد و بعد وضعیت به شرایط فعلی باز می گردد. یعنی آن ها که عرضه جذب سرمایه دارند سرمایه دار می شوند و آنانکه این عرضه را ندارند مالباخته و به قول نظام فراماسونری تبدیل به بردگان همیشه بدهکار می شوند. آنها برای شرکت های بزرگ تر کار میکنند پول میگیرند و اجناس تولیدی همان شرکت ها را نیز از بازار میخرند. چون قسمتی از پول ارزش افزوده خود را به صاحب کار و صاحب کارخانه می دهند پس بنا بر این دستمزد خود را به صورت ناقص دریافت میکنند و چون پول دریافتی را دوباره از طریق بازار به صاحب کارخانه می دهند. در واقع این یک چرخه کامل نیست و هر بار شما کمی فقیر تر از قبل می شوید. این چرخه ناقص است و باعث می شود سرمایه ها در شرکت های بزرگ تجمیع یابد.


در سال های 1880 و چند دهه بعد از آن میزان سرمایه در ایالات متحده به حدی رسید که سرمایه داران برای سرمایه گذاری مجدد دچار مشکل شدند و شروع به خروج سرمایه های خود از خاک آمریکا کردند. کارل مارکس این نقص را یافت و پیش بینی کرد بدهی ها آنقدر زیاد می شود که پرولتاریا این کارگران فقیر علیه بورژوا آن سرمایه داران که هیچ ارزش افزوده ای تولید نمیکنند می شورند و حق خود را از آن ها میگیرند در این دوره باید نظام کمونیستی راه انداخت تا ابزارهای تولیدی جامعه به طور مشترک اداره شوند و کارگران پرولتاریا از صد در صد ارزش افزوده تولیدی خود بهره مند شوند و مقداری از آن را به بورژوا ها ندهند.

 

کارل مارکس زندگی اولیه انسان را کمونیستی میدانست. کمون کمون ، درست مثل مورچه ها، هیچکس صاحب زمین ها و غذا ها نیست. هر کمون مورچه ها که تلاش بیشتری کنند و غذا های بیشتری جذب کنند موفق ترند و هیچ کس قسمتی از غذای جمع آوری شده را به صاحب زمین ها نمیدهد. بعد از آن که انسان آموخت تصاحب کند همه چیز را تصاحب کرد حتی خود انسان ها را و عصر برده داری آغاز شد.
بعد ها برده هایی علیه اربابان خود شوریدند و عصر نوینی را رقم زدند. حالا آنها حقوق بیشتری داشتند می توانستند ازدواج کنند خانه مستقل داشته باشند اما باید تحت نظر ارباب خود و روی زمین های او کار میکردند و حق مهاجرت نداشتند. به این دوره دوره ی فئودالی می گفتند. بعد ها با انقلاب صنعتی عصر سرمایه داری یا کاپیتالیسم شروع شد. شما آزاد تر از دوره ی فئودالیته بودید میتوانستید حریم خصوصی خود را داشته باشید ازدواج اموال و همه چیز حتی میتوانستید آزادانه مهاجرت کنید اما در هر جای دنیا که ساکن شوید مجبور بودید در یکی از کارخانه ها مشغول به کار شوید. کار خانه هایی که قسمتی از در آمد ارزش افزوده شما را می گرفتند. کارل مارکس عصر بعدی را دوباره عصر کمونیسم می نامد و میگوید در این دوره شما علاوه بر اینکه آزادی های قبلی را داریددیگر هیچ قسمتی از در آمد خود را به کسی نمیدهید این آخرین دوره اقتصادی بشر و بهترین روش تقسیم منابع است. هر کس به میزانی که کار میکند حقوق دریافت میکند و هیچ کس از کار کردن دیگران حقی دریافت نمیکند.


شعار هایی خوش رنگ و لعاب که نیمی از جهان را در قرن 19 به کام خود کشید. کوبا کره شمالی آلمان شرقی چین ونزوئلا و بزرگترین کشور کمونیستی جهان جماهیر متحده شوروی سوسیالیستی
مادر کائنات خواست تا به بهترین نحو ممکن کاپیتالیسم و کمونیسم را با هم مقایسه کنیم پس آلمان و کره را به دو نیمه تقسیم کرد تا قابل مقایسه باشد . همگان دیدند که هر جا مارکسیسم قدم گذاشت فقر و دیکتاتوری را با خود به ارمغان آورد. مردم در کشور های کاپیتالیست هر چند شاید قسمتی از در آمد خود را از دست می دادند اما بورژوا به آن ها فرصت میداد تصور کنند آزادند و این حس رضایت درونی را افزایش می داد در مقابل در کشور های کمونیستی هر چند هیچ صاحب کارخانه ای وجود نداشت تا قسمتی از در آمدتان را تصاحب کند ولی دولت آنقد در جنبه های مختلف زندگی اعمال کنترل می کرد که غیر قابل تصور است برای مثال در جماهیر شوروی ده ها وزارتخانه وجود داشت که در مسائل ریز و درشت دخالت می کردند. آدام اسمیت پدر علم اقتصاد قبلا اثبات کرده بود که دولت ها نمی توانند تاجر خوبی باشند اما این مساله در کشور های کمونیستی به صورت بالینی آزمایش شد.


در نهایت نظر شما چیست آیا با همه این تجربه ها بشر راه نرفته ای دارد تا به پاسخ سوال های فوق برسد؟

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۳:۴۰
سعید اصلانی

دوستان پیگیر مطالب من  می دانند شیوه من در این وبلاگ ابدا کپی پیست نیست. اما هفته پیش که در جواب اینکه کدام کاندیدای ریاست جمهوری اصلح تر است به بچه ها میگفتم که به خودمان بستگی دارد. اگر من و شما روزانه صبح ها زود بیدار شویم و کتاب بخوانیم و فلان و بهمان آن وقت بحث صلاحیت کاندیدا ها موضوعیت پیدا میکند و اصولا اگر همه مردم ایران این کار ها را انجام دهند قطعا سطح کاندیدا ها جبرا ارتقاء یافته و زمینه های مطالبه گری ایجاد می شود وگرنه اصولا انتخاب این یکی و آن یکی چنان تاثیر عمیقی که ایران را سوئیس کند نخواهد داشت.
ناخود آگاه یاد این متن از دکتر سریع القلم افتادم. این توصیه ها به شدت به انتخابات مربوط هستند آن ها را جدی بگیرید.

روحانی، احمدی نژاد ، خاتمی ، رضا پهلوی ، هاشمی رفسنجانی هیچ فرقی ندارند وقتی من عوض نشوم

خاتمی و هاشمی و احمدی نژاد و روحانی و … چه فرقی دارند وقتی ما خودمان مردمان آگاه و درستی نیستیم؟

یک ملت دلال مسلکِ ناآگاه ، با آن حماقت آشکار در هنگام رانندگی یا توحش علنی برای برداشتن یک شیرینی از جعبه ی تعارفی یا حمله به غذای نذری یا شهوت عجیب برای قرار گرفتن در مقابل دوربین، ریختن زباله در کوچه و خیابان و طبیعت، جا زدن و جلو زدن در صف ، با رتبه‌ی نخست جستجوی سکس … چرا باید در پی یک زمامدار رویایی باشد؟

من پیشنهاد می کنم ملت هشت سال انتخابات را تعطیل کنند و اجازه بدهند هر کسی که می‌آید همینجور ادامه دهد . بعد خودشان با حوصله این موارد را تجربه کنند :

اول : ایرانی ها لطفا روزی یک بار(یا دست کم یک روز در میان) حمام بروند.

دوم : ایرانی ها قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانشان را ببندند و تا بیست بشمرند.بخصوص وقتی توی خیابان و جلوی دیگران هستند.

سوم : هر خانواده‌ی ایرانی هر روز یک روزنامه بگیرد ، اگر شده یالثارات!

چهارم : هر فرد ایرانی تعهد کند که هر ماه یک کتاب تازه بخواند … حتی خلاصه مبانی لوله کشی عمومی!

پنجم : رانندگان به جای فاصله ی بین شلوار و جوراب دختری در آن طرف خیابان به داشبورد جلوی چشمشان نگاه کنند و سرعت از پنجاه کیلومتر در هیچ شرایطی تجاوز نکند.

ششم : همه به خودشان تلقین کنند که این کسی که می خواهیم کلاهش را برداریم تا شب برای عزیزمان هدیه ببریم ، خودش عزیزِ یک نفرِ دیگر است.

هفتم : بفهمیم که زرنگی ضایع کردن حق دیگران نیست بلکه ، رعایت حقوق دیگران ، رسیدن به حقوق خودمان است؛ هر کس به اندازه ما حق دارد و وقتش با ارزش است

هشتم : بفهمیم که اگر صاحب یک بوتیک هستیم شغل ما بوتیک دار است یا اگر راننده تاکسی هستیم شغل ما راننده است . نه اینکه همه دزد و کلاهبردار باشیم و از شغلمان فقط بعنوان برای راهی به رسیدن به کلاهبرداری استفاده کنیم . به شغلمان احترام بگذاریم و بگذاریم دزدی فقط برای کسی باشد که شغلش دزدی است.

نهم : مردهای ایرانی یک بار برای همیشه قبول کنند که زنها ، جزو املاکشان نیستند و خودشان عقل دارند. عشق و رابطه و آشنایی هم بازی برد و باخت و فتح قلمرو دیگران نیست.

دهم : مردها تمرین کنند که رد عبور زنی را با نگاه شخم نزنند و زنان تمرین کنند که جواب سلام مردان را با خونسردی و لبخند بدهند چون به معنای … نیست.

یازدهم : ورزشکاران ما بعد از باخت به رقیب تبریک بگویند (مثل ژاپنی‌ها) و دهانشان را تا یک ساعت بعد از هر باخت یا برد ببندند. خلاصه این که ظرفیت برد دیگران و شکست خودمان را به دست بیاوریم؛ سعی کنیم جدا از برد یا باخت، باارزش بشویم!

دوازدهم : ایرانی‌ها به جای تمسخر شکل ظاهری و نوع حرف زدن سیاستمداران، فکر کنند که ایراد واقعی کار آن شخص در کجاست. همین!

سیزدهم: به نمایشگاه کتاب اگر می روند برای (کتاب) بروند.

به خیابان فرشته می روند برای (عبور) از خیابان فرشته باشدو در کل به هر قبرستانی می روند برای خاطر (همان قبرستان) باشد.

چهاردهم: تمرین کنیم که میانبری که ممکن است ذره‌ای کسی را دلخور کند، مصداق بارز دزدی است؛ حتی‌المقدور میانبر نزنیم.

پانزدهم: در هنگام رانندگی، بین خطوط حرکت کنیم و خطی را انتخاب کنیم که متناسب با سرعت ماست - در عین سادگی، این از همه کارهای دیگه سخت تره!

شانزدهم: این آخری از همه سختتر است و اینکه دروغ نگوییم .

همانطور که فکر می کنیم عمل کنیم . فراموش نکنیم ریا که اکنون عادت و عرف جامعه شده است درواقع یک بیماری اجتماعی و از آسیب شناسی بسیار جدی برخوردار است.

عزیزان، کسی که این مطالب را نوشته است شاید خود نیز دچار این مشکلات است. همه ما در رفتارمان مشکلاتی داریم. ولی باید بپذیریم ایران ما ، همان سرزمینی که هنگام قرائت سرود ای ایران ای مرز پر گهر ، موهای گردنه مان سیخ میشود و دچار دل لرزه مطبوعی میشویم ، در حال سقوط است. بپذیریم اگر شرایط کنونی ایران اینگونه است همه دلیلش مدیران و بالا سری های ما نیستند و نقش اصلی را خودمان ایفا می کنیم.

دکتر محمود سریع القلم استاد دانشگاه

۱ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۱۵
سعید اصلانی

سال 1396 منتهی به سال 2018 سالی  حیاتی برای صنعت گردشگری آذربایجان و بویژه تبریز است که به عنوان پایتخت گردشگری کشور های اسلامی تعیین شده است. نمی دانم شما از چه زاویه ای با این موضوع ارتباط برقرار میکنید. شاید به عنوان یک هموطن قصد دارید از این رویداد گردشگری بازدید کنید. شاید به عنوان یک هم استانی تصمیم بگیرید تبریز را به عنوان مقصد تفریحات آخر هفته خود انتخاب کنید و شاید هم به عنوان یک شهروند تبریزی خواه و ناخواه در بطن رویداد های تبریز2018 قرار گرفته اید و قصد دارید از آن لذت ببرید. در هر حال سوالی که برای شما ایجاد می شود این است که این شهر چه ظرفیتی دارد که ما از آن استفاده کنیم. یا اگر بخواهیم به صورت دوستانه تر سوال را مطرح کنیم اینکه: چطور می توانیم یک روز خوب در تبریز داشته باشیم؟

یک کاغذ و خودکار بردارید چرا که قرار است با طعم های مختلف گردشگری در تبریز آشنا شویم تا به طبع سلیقه تان مسیرتان را از بین کوچه های تبریز انتخاب کنید.

طعم اول : گردشگری محیط زیست

تبریز بین طبیعت های مختلفی محصور است. از باغ های جنوبی تبریز تا کوهستان های رنگارنگ سرخاب در شمال تبریز دشت های ماسه ای مسیر بستان آباد با وجود شتر و ها و محیط صحرایی یکی از بی نظیر ترین موقعیت های کشور را فراهم آورده تا در فاصله زمانی کوتاه بتوانید از هر سه طبیعت استفاده کنید.

طبیعت تبریز با مجهز بودن به پیست های اسکی، تله کابین های مدرن و جاده های مناسب آماده پذیرایی از گردشگران محیط زیستی است.

طعم دوم:گردشگری مذهبی

مرتفع ترین تفرجگاه کشور عینالی است. شما می توانید از طریق تله کابین از آن بالا بروید یا مانند بسیاری از تبریزی ها با پای پیاده کوهپیمایی کنید تا به مسجد بالای آن برسید. این تفرجگاه نام خود را از مسجد عون بن علی گرفته است. مسجدی تاریخی که بنا به روایات مدفن دو تن از فرزندان حضرت علی (ع) است. تبریز امام زاده های معروفی مانند سید حمزه و سید محمد کججانی نیز دارد که در میان مردم منطقه بسیار مقبول بوده و صاحب کرامات شناخته می شوند. بارگاه سید حمزه(ع) را از لحاظ معماری و معنویت معمولا با حرم امام رضا (ع) مقایسه می کنند.

طعم بعدی:گردشگری تاریخی

بی گمان برای علاقه مندان به تاریخ ایران باستان بازدید از موزه آذربایجان، دومین موزه کشور از لحاظ تعداد اشیاء تاریخی می تواند جذاب باشد. در مورد تاریخ معاصر اما تبریز حرف های منحصر به فردی دارد. موزه قاجار و موزه مشروطه روایت گران تخصصی تری درمورد این برهه های تاریخ هستند. عمارت شهرداری تبریز که نماد اولین شهرداری کشور است با نمایش حجم بالایی از اسناد و تصاویر در مورد تبریز هم جای خوبی برای آشنایی با این شهر است.

موزه های سنجش، عصر آهن، مسجد کبود، موزه سفال، موزه تاریخ طبیعی، مسجد صاحب الامر، موزه قرآن و کتابت، موزه دفاع مقدس و خانه علی موسیو از دیگر جاهایی است که اگر وقت داشتید پیشنهاد می شود دیدن فرمایید.

طعم بعد:گردشگری فرهنگی

27 ام شهریور زادروز محمد حسین بهجت تبریزی (استاد شهریار) به عنوان روز شعر و ادب فارسی نامگذاری شده. نمی شود در تبریز گردش کنید و به مقبره الشعرا نروید. مقبره الشعرا علاوه بر شهریار مدفن صد ها ادیب و شاعر قرون مختلف مانند خاقانی و طوسی و غیره نیز هست. لذت خواندن اشعار شهریار در ساختمان زیبای مقبره الشعرا یقین بدانید صد چندان خواهد بود.

خانه ی استاد شهریار، خانه پروین اعتصامی و موزه هایی فرهنگی و هنری مانند موزه استاد بهتونی(مجسمه ساز) و موزه کارتون تبریز نیز به علاقه مندان به هنر و فرهنگ اکیدا پیشنهاد می شود.

طعم شادی:گردشگری تفریحی

اگر هدفتان از تبریز گردی یک تفریح درست و حسابی است به پارک های تفریحی تبریز حتما سر بزنید. پارک هایی مانند باغلار باغی و لونا پارک ائل گولی پر از هیجان است امکان سورتمه سواری در ائل باغی جب ائل گولی هم باید جالب باشد. قدم زدن در آرامش دور استخر ائل گولی هم از پیشنهادات رایج تبریزی ها برای گردش است. در تبریز شهر بازی های سر پوشیده بسیار مدرنی نیز در مراکز خرید مانند لاله پارک و اطلس ایجاد شده که برای علاقه مندان به این حیطه از گردشگری قطعا جذاب خواهد بود.

طعم بازار:خرید سوغاتی

شیرین ترین قسمت یک مسافرت البته برای خانم ها شاید گشت و گذار در بازار های پر و پیچ و خم یک شهر است. در تبریز اما اگر سری به بازار سرپوشیده تاریخی آن بزنید قطعا خرید حس بهتری را به شما خواهد داد. راسته های تخصصی کفش و فرش و چرم و غیره ولو به یک بار دیدنشان می ارزد. بازار تبریز در سال های اخیر به ثبت جهانی رسیده و به عنوان کهن ترین بازار سرپوشیده جهان شناخته می شود. از فضای کلاسیک هم که بیرون بیاییم مجموعه های فروشگاهی لاله پارک، اطلس و ستاره باران می توانند حس خوب خرید از مراکز مدرن را در شما به وجود بیاورند.

در هر حال خرید شیرینی های خاص تبریز از جمله قرابیه را هم فراموش نکنید.

طعم آخر: گردشگری تبریز گردی

ملانصرالدین را به جنگلی بردند. گفتند جنگل را چگونه می بینی؟ گفت درخت ها نمی گزارند جنگل را ببینم!

در انتها دعوت می کنیم در بازدید از تبریز به تبریز هم توجه کنید. خیابان هایی که روزگاری زیر گام های مبارزین مشروطه، یک روز زیر چکمه نظامیان اشغالگر روس و روزی دیگر موطن آزادی خواهان ثقه الاسلام بود نباید به این آسانی پیموده شوند. این شهر خیابان هایش کافه هایش و پارک هایش پر از حرف است، اگر به دیده حقیقت بنگریم هر قدم از تبریز یادگاریست از دیروز برایمان که گویی به ما میگوید گذشته ات پر افتخار است و به آن افتخار میکنی. ولی کاری میکنی که آیندگانت نیز به تو افتخار کنند؟


پ.ن: منتشر شده در تیتربرتر اول اردیبهشت و نشریه دیالوگ

 

۱ نظر ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۲۴
سعید اصلانی