زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

وب نوشت شخصی سعید اصلانی

زیر آسمان

سلام به وبم خوش اومدید اینجا پاتوق نوشته ها و یادداشت هامه امیدوارم از نظراتتون بهرمندم کنید.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صادق هدایت» ثبت شده است

نمیخواهم اسمش را وصیت نامه بگذارم. اینجوری خیلی سنگین میشود و شاید اصلا حوصله ات نکشد که تا تهش را بخوانی. نمیخواهم از قرض و قوله هایم بنویسم و از نماز و روزه ی قضایم چرا که حساب سنگینی با هیچ کس ندارم جز خدا که اوهم کریم است و تمام

اینجا می خواهم از روز های سپری شده ام بنویسم. روز های خوب و بدی که گذرانده ام. فرصت هایی که برای ابراز عشق به عزیزانم از دست داده ام و...

راستش سخت است آخرین نوشته هایی را بنویسی که بعد از تو میخوانند و این شاید یکی از آخرین اثراتم در دنیا باشد. از همین رو باید در انتخاب کلماتم دقت کنم. لذا میخواهم در این مهم ترین کلماتم راجب مهم ترین چیزی که باید، بنویسم...

هدف...

راستی ما انسان ها برای چه به دنیا آمدیم. صادق هدایت می گوید این یک زندگی بود که پدر و مادرما به ما بخشیده اند و ما مختاریم آن را به اختیار به طبیعت واگذار کنیم یا آنقدر صبر کنیم که طبیعت آن را از ما بگیرد. همفکر های صادق شاید خیلی بروز ندهند اما همه تلاششان در زندگی این است که حال شکمشان خوب باشد چند صباحی خوش بگذرانند و پس دادن این زندگی را به تاخیر بیندازند.

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان خب می توانم حال صادق و رفقایش را درک کنم. آن ها که در زندگیشان چیزی جز سنگ نمک شور نخورده اند حتما خوردن نمک های روان دریاچه ارومیه برایشان لذت بخش خواهد بود. کسی که هدفش در زندگی مزه کردن نمک های دنیا باشد هیچگاه فرصت چشیدن طعم یک سیب را نخواهد داشت. هیچگاه از خوردن یک نان گرم گندمی خوشمزه سیر نخواهد شد و هیچ گاه از شیرینی یک هندوانه آب دار چشمانش را نخواهد بست. او فقط به دنبال نمک است. نمکی که هم از کیفیت زندگی اش چیزی باقی نگذاشته و هم کمیت زندگی اش را خواهد کاست.

نمک و میوه تمثیل هستند. قطعا فهم زندگی در مثال نمک خوار ها ساده نیست اما بگذار برایت از داستان زندگی آدم های واقعی بگویم...

آدم های واقعی میلیون ها تومان خرج نمای ساختمانشان می کنند.ساختمانی که ده بیست سال بیشتر دوام نمی آورد. لباس های رنگی رنگی گران می پوشند لباس هایی که یکی دوسال دیگر به زباله ها خواهند پیوست. غذا های گران میخورند که برای تهیه اش چندین حیوان ذی احساس کشته شده. همین غذا برای چند ساعت درون بدنشان دوام نخواهد آورد.

من از خودم می پرسیدم واقعا هدف خدا از این که ما آدم ها را به این دنیا فرستاد چیست؟ هدف بقیه را شاید ندانم ولی من یکی را که برای خوردن و خوابیدن به این دنیا نفرستاده. در ماتریالیستی ترین نگاه ممکن هم اگر رفاه تنها هدف زندگیمان باشد تا چند نسل دیگر کره زمین نابود میشود.

دون آ دون

ادیان شرقی به چیز عجیبی معتقدند. آنها می گویند آدم ها وقتی می میرند دوباره در جسمی دیگر به دنیا می آیند و در این راه سیر تکاملی خودشان را طی میکنند. برخی مذاهب عرفانی اسلامی هم عقایدی مشابه آن ها دارند مثلا اهل حق معتقدند جسم مانند جامه ایست که هنگام مرگ آن را به در آورده و جامه ای دیگر در بر میکنیم. و این کار را دونادون می نامند.

در فرهنگ اسلامی البته تناسخ به اثبات فلسفی و کلامی باطل است. اما مسلمان ها هم به دو گروه تقسیم می شوند آنها که معتقدند خدا آن بالا جایی در آسمان ها در عرش خودش نشسته است و گروه دوم که معتقدند در عالم چیزی جز خدا وجود ندارد همه از اوست و همه اوست. گروه دوم را که تئوریسین آن را ابن عربی میشناسند وحدتیون می نامند که به وحدت وجود معتقدند.

من این مرد و این مردمان را می پسندم. آن ها معتقدند من تو هستم تو من هستی و هردو او هستیم. با این نگاه دیگر آشنا و غریبه نمی ماند.با این نگاه ترک و فارس و عرب و عجم نمی ماند. دو روز گذشته صبحانه و ناهار نخوردم و تنها نیمه های شب غذای سبکی خوردم. با ماتریالیستی ترین نگاه ممکن هم نگاه کنی قانون تصادفی و شانس باعث میشد کمی آن طرف تر در آفریقا یا یمن به دنیا بیایی چه اتفاقی می افتاد. احتمالا همین یک نیمچه وعده را هم مجبور بودم با برادرانم شریک باشم همین یک ماه گذشته در انتخابات مجلس به بچه ها می گفتم نماینده مجلستان غیر از آسفالت کردن در خانه تان به فکر مثلا سیستان و بلوچستان هم هست؟

اه چقدر آسمان و ریسمان به هم میبافی سعید مخلص کلام تو به دنیا آمده ای که دنیا را بهشت کنم.

-زززززززز پیاده شو باهم برویم

خب راست می گوید من کجا و بهشت کردن زمین کجا. اصلا در حد و اندازه این حرف ها نیستم که اگر بودم باز هم کار زیادی ازم بر نمی آمد از یک دست صدایی بر نمی آید.

پس دوتا ماموریت برای خودم در نظر گرفتم اولا اینکه خودم را بهشتی کنم تا بتوانم بهشت را بیاورم. و دوما اینکه دو سه نفر دیگر را هم با خودم همراه کنم "همسفر" کنم و بعد ده بیست نفر دیگر  و بعد هزار نفر و بعد میلیون ها نفر

خب اینجا ها خیلی بزرگ است سعید آیا اصلا ظرفیت این کار ها درون تو هست؟ پاسخ: قطعا خیر

من از پس خودم بر نمی آیم و خیلی زور بزنم لنگ لنگان همان خودم را با دو سه نفر همسفر به کشتی برسانم.

کشتی کدام کشتی؟ این ناخدا کیست که در این عرصه که تو نمیتوانی خودت و دوسه نفر را همراه کنی می آید و با کشتی همه را با خود همراه می کند.

آها رسیدیم به اصل مطلب زیادی مطلب را کش دادم اما خب جای قشنگی رسیدم به کشتی.

این کشتی صد ها برابر تایتانیک است و هیچ کوه یخی هم نمیتواند خشی بر روی آن بیاندازد. راستگو ترین انسان روی زمین وعده ی آمدن این کشتی را به ما داده پس هر چه اوضاع بد تر میشود امیدم بیشتر میشود. خس و خاشاک از جلو راه این کشتی تمیز میکنیم نه اینکه اینها مانع آمدن کشتی باشند نه این کار ها به نشانه ادب حضور این کشتی است. این کار ها چراغ امید است در دل های ما

مراقب باش چراغ امید در دلت خاموش نشود.

 

۰ نظر ۰۷ مهر ۰۲ ، ۱۳:۱۷
سعید اصلانی

میخواستم طعم قلمش را بدانم شروع کردم به خواندن معروف ترین اثرش بوف کور

بقول خودش طعم گس و تلخ ته خیار را می دهد. از خواندن کتاب لذت نبردم. هر چند هدایت را نویسنده ای بزرگ با قلمی روان میدانم اما در عین حال  -حد اقل آنچه در این کتاب هویداست- او صاحب ذهن و روحی بیمار است. کل کتاب عبارت است از ناله های یک بیمار که بیش از یکصد صفحه ناله و هزیان می گوید نه پایان و آغاز فصلی وجود دارد و نه سکانسی عوض می شود. همه چیز در طول یک فضای ممتد فانتزی رخ می دهد که خب از نگرشی دیگر می توان به عنوان نقطه قوت کتاب نیز به آن نگریست. اصلا متوجه نمی شوی که راوی در حال روایت رئالیستی از واقعیت های زندگی خودش است یا صرفا تصاویر موهوم و تخیلی و احساسات متشنج و بعضا تهوع آور ذهنش را گزارش می کند.
اصولا باید به معیار های خودتان نگاه کنید ببینید چه انتظاری از یک داستان خوب دارید در این صورت است که می توانید تشخیص دهید آیا بوف کور داستانی خوب است یا خیر. این که در این داستان راوی بطور عمدی و ممتد از کلمات رکیک و حقارت آمیز استفاده میکند مرا آزار می دهد. وقتی دو نفر به هم به شوخی فحش های رکیک ناموسی می دهند حس بدی به من دست می دهد. همان حسی که در طول مطالعه این کتاب هم آن را احساس می کردم. معتقدم داستان دارای ساختار مناسبی نیست یعنی اینکه وقتی دوست شما از شما می پرسد که داستان بوف کور راجب چیست شما نمی توانید تعریف کنید که اصلا چه اتفاقی در قالب بیش از صد صفحه در این کتاب رخ داده است. اما همین که یک نویسنده قدر توانسته اتفاقا ها بی خود و غیر مهم را همین قدر کش بدهد تنها نقطه قوت کتاب است که می توانم تنها به این دلیل و برای فهمیدن طعم قلم این نویسنده دعوت کنم که بوف کور را مطالعه کنید.
معتقدم کسانی که بعنوان نویسندگان بزرگ تاریخ ادبیات ایران معرفی شده اند لزوما کسانی نیست اند که بی نظیر ترین آثار ادبی را خلق کرده باشند. بسیاری از آنان به شهرت رسیده اند چون بواسطه شانس یا دلایل مشخص و غیر مشخص در موقعیت مناسبی قرار گرفته اند و عمدا یا سهوا اتفاقاتی را رقم زده اند که منجر به افزایش شهرت آنان شده و نامشان را در جرگه بزرگان تاریخ ادبیات معاصر به ثبت رسانده است. من سعی می کنم به ازای هر نوشته ای که از نویسنده ای مطرح می خوانم نوشته ای نیز از یک نویسنده کمتر مطرح شده بخوانم چرا که معتقدم بسیارند نویسندگان گمنامی که شاهکار های ادبیشان در پستوی خانه شان نهان شده.


۰ نظر ۲۸ آذر ۹۷ ، ۱۳:۲۵
سین الف